جستجو

آمار بازدید یاسین

  • امروز: 8
  • دیروز: 16
  • 7 روز قبل: 195
  • 1 ماه قبل: 3153
  • کل بازدیدها: 89004
اردیبهشت 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

حدیث

حدیث موضوعی

ایران ما

من کالای ایرانی میخرم

تماس با من

تماس با ما
« چرا آب از دست دزفولی ها نمیچکدترامپ باز حرف بی خودی زد »

عزیزان خدا زیر یک عبا

1396/09/19

  12:19:00 ق.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

عزیزان خدا زیر یک عبا

موبایلم رو خیلی سریع چک کردم تا حدیث کسا رو شروع کنم ضحا از زیر پتو سرش را بیرون آورد و گفت :مامان جان امشب یادت باشه قصه بگویی!یک لحظه یک فکر به ذهنم خطور کرد.قسمت ترجمه را زدم و با کمی مکث شروع کردم
دخترهای گلم یک قصه خوب پیدا کردم بنام خدای مهربون یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون کسی نبود
توی یک شهر شلوغ نزدیک به 2000 سال پیش
یک شب توی یک خانه کوچک اتفاق عجیبی افتاد .مامان حسن وحسین مشغول مرتب کردن خانه بود که پدرش به سمتش آمد و گفت: فاطمه جان دخترم احساس ضعف میکنم مادر بچه‌ها فوری به پدرش محمد کمک کرد بنشیند سپس گفت باباجان چه اتفاقی افتاده صورت شما مثل ماه نورانی می‌درخشد پدر گفت باباجان عبای یمانی من را لطفا بیاور بپوشم درهمین حین امام حسن ع آمد وگفت مامان جان چه بوی خوشی میآید
ضحا پرسید مامان باباجونش عطر میزده گفتم بله خیلی مرتب وتمیز و خوش پوش بودند و به نظافت و خوش بویی اهمیت میدادند
ادامه دادم حضرت فاطمه فرمودند نور چشمم میوه دلم عزیزمامان باباجان آنجا زیر عبا یمنی نشستند امام حسن مجتبی خیلی باادب و شیرین گفتن باباجان سلام جازه میدید بیام بشینم پیش شما
پیامبر مهربان ما با مهربانی و لبخند همیشگی فرمودند عزیزدلم بیا جانم چند لحظه بعد پسر دوم حضرت فاطمه وارد شدند امام سوم ما شیعیان فوری ضحا گفت امام حسین گفتم آفرین دخترم بله امام حسین وارد شدند گفتند سلام مامان جان به به وای باباجان اینجاست؟ آره مامان بوی بابابزرگم رو حس میکنم مامانش گفت سلام عزیزم خسته نباشی میوه دلم نفسم بعد به سمت جایی که پیامبر نشسته بود اشاره کردند .بابابزرگ وداداشت حسن بهآنجا زیر عبا هستند حسین جانم .
یک لحظه دلم لرزید اشکم دراومد ضحا گفت چرا بقیه قصه را مامان .گفتم ضحا جانم نفسم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم خیلی خانوادش خانوادش داشت ولی یک نمیگویید بعد از چندسال امام حسن مجتبی و امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندند و خودشان را امام میدانستند
فوری ادامه دادم مامان جان امام حسین فرمودند باباجون اجازه میدهید کنارتون بیام زیر عبا
پیامبر خدا بالبخند زیبا فرمودند عزیزم شفاعت کننده امتم
فوری گفتم ضحا جانم امام حسین علیه السلام آنقدر پیش خدا و پیامبر عزیز هستند که میتوانند کسی را فوری بفرستند بهشت و آرزوی الان هرکسی رادوست داشت برآورده کنند.
ادامه دادم .
حضرت علی علیه السلام سلام کردند و وارد خانه شدند فرمودند فاطمه جان سلام همسر عزیزم مگر پسر عموی خوبم برادرعزیزم اینجاست؟ چون بوی خوش اورا تا وارد شدم حس کردم حضرت فاطمه فرمودند سلام همسر عزیزم خسته نباشید بله درست متوجه شدید پدر بزرگوارم آنجا زیر عبا با حسن وحسین هستند امام علی با احترام وادب سلام کردند و اجازه خواستن که کنار پیامبر بشینند پیامبر با خوشحالی فرمودند تو جانشین و برادر منی تو علمدار منی در روز محشر .
با صدای آرامی گفتم مامان جان روزی که همه‌ی آدمها پشت پیامبر زمان خودشان توی صف می ایستند.پیامبر ما آخرین پیامبر بودند حالا اسم پیامبران رابه ترتیب بگو ضحا با انگشت هاش گفت نوح ابراهیم موسی عیسی محمد اللّهم صلی علی محمد و آل محمد بغلش کردم و بوسیدمش آفرین دخترم بله دخترم حضرت فاطمه هم اجازه خواستند تا کنار بقیه خانواده کنار پیامبر باشند .پیامبر خیلی خوشحال فرمودند عزیزم پاره تنم بیا دخترم .پیامبر بادست راستش سمت آسمان فرمودند ای خدای بزرگ به خورشید وآسمان و چرخ گرددانت قسم اینا عزیزان من هستند از خون وگوشت من هستند هرکس دوستشان داشت مرا دوست دارد وهرکس با آنها دشمن بود و آزارشان داد بامن دشمن و آزارم داده است.
صدای پیامبر تا آسمان پیش خدا و فرشته ها رفت فرشته رابط بین پیامبران و خداوند مامور شد به پیامبر خبر بدهد و فرمود خداوند متعال فرمودند ای اهل آسمان وای ساکنان زمین من بخاطر دوست داشتن این افراد که الان زیر عبا نشستن خورشید و آسمان و زمین را آفریدم این پنج تن خیلی برای من عزیز هستند اینها از هر زشتی پاک هستند پاک و پاکیزه و دور از گناه هستند .
جبرییل بعد از رساندن خبر فرمود اجازه می‌فرمائید کنار شما زیر عبا باشم و پیامبر عزیز و مهربان فرمودند بفرمائید وامام علی فرمودند این جریان و قصه خیلی مهم بابرکت هست که موقع تعریفش فرشته های زیادی اطراف آنها جمع میشوند و خداوند حاجت آن جمع را برآورده میکند .
مامان جان خوابیدی عزیزم ضحاجان شبت خوش.

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
5 stars

اللهم صل على محمد وال محمد وعجل فرجهم
#الحمدلله_علی_کل_نعمه_کانت_او_هی_کائنة
خواهرم
لطفا به وبلاگ ما هم سربزنید
http://p-esmatie.kowsarblog.ir/
http://baha.kowsarblog.ir/
http://peykebesharat.kowsarblog.ir/
http://ramisa.kowsarblog.ir/

1396/09/19 @ 01:37


فرم در حال بارگذاری ...