جستجو

آمار بازدید یاسین

  • امروز: 70
  • دیروز: 193
  • 7 روز قبل: 661
  • 1 ماه قبل: 2599
  • کل بازدیدها: 89639
اردیبهشت 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

حدیث

حدیث موضوعی

ایران ما

من کالای ایرانی میخرم

تماس با من

تماس با ما

صفحات: 1 ... 32 33 34 ...35 ... 37 ...39 ...40 41 42 ... 57

1395/10/16

  06:35:00 ق.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

عاطفه

1395/10/14

  04:44:00 ب.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

میلاد چهارمین منجی بشریت حضرت مسیح علیه السلام مبارک

سلام 

باورم نمیشد مگر میشه توی این همه علایق انسانی پدر یا پسر یا برادر یا همسر دریک خانواده محترم ارامنه برای حفظ خاک و بقای یک کشور محل زندگی خود به میدان نبرد برود 

و جان خود را فدای مردم سرزمین ایران کند .مگر نمیتوانست به کشور های اروپایی برود و خوش باشد بعد از جنگ برگردد 

این احساس مسئولیت از چه و کجاریشه  دارد.حتی وقتی اسیر شدند چرا جاسوس یا خیانتا نکردند

این همه انسانیت و نترسی ناشی از چیست؟ مگر چند وقت از انقلاب اسلامی ایران میگذشت و اجباری نبود 

خداوند بهتر میداند وقتی در کربلا ونینوامسیحی ها در روز عاشورا واقعه عاشورا و اربعین را هزار سال فراموش نکردند 

یا میتوانستند برای ساخت خانه برای خودشان درفلسطین اشغالی زیر نظر صهیونیسم اقدام میکردند وروزانه دلار بفرستند

شاید حرمت امام رضا علیه السلام باعث غیرت آنهاشده شاید هم همان عشق وتعالیم مهدویت هم در بین مسیحیان بوده وعشق به ظهور منجی بشریت باعث بستن کمر همت آنها شده 

وقتی یک عده از آخرین ارامنه محترم شهر ما هنوز اندیمشک بودند صدای زنگ کلیسا را میشنیدیم وحتی در درمانگاه می‌دیدیم و خوشحال بودیم که شهر خوبی داریم اما بعد از  رفتن آنها عده ای سود جو  کلیسای تاریخی اندیمشک را معامله کردند

و باعث ناراحتی  همسایگان و همشهریان عزیز ما شد البته شاید اگر کسی در کلیسا حضور داشت یک عده از خدا بیخبر این محل تاریخی ومحترم را نمیفروخت

چون دین اسلام ومعلمین قرآن و دین اسلام در ایران با دقت آموزش داده اند

همه ادیانالهی مقدس و قابل احترام هستند و آموزش و گرایش به اسلام برای آنها راحتتر ت

است.ترک شراب وخوک و رعایت محرم ونامحرم و ازدواج  و ورعایتشئونات اسلامی است

ئ 

1395/10/09

  08:00:00 ب.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

عدو شود سبب خیر اگر خدا بخواهد

ودرادامه اضافه میکنم 

آخرین دین و آخرین پیامبر و آخرین کتاب آسمانی

بعداز غیبت کبری آخرین امام 

وفوت چهارمین نایب امام غایب از نظر دیدگان مردم

طبق تاریخ روایات باید برای درستی تفکر و عمل به کتب و روایات دین مبین اسلام مراجعه کنیم ببینیم وقتی اینطور تفکر داریم قبل از عمل کردن چه میشود و انتخاب بهترین راهنما طبق راهنمایی ضمیمه اول همان کتب راهنما برای هر جنس طبق بلوغ فکری که طبق  سن اوست فرق میکند وقتی دختر 9ساله در اسلام به سن تکلیف و انتخاب مرجع تقلید و پوشش بدن از دیدگان نامحرم ملزم است  امکان زیاد است در کنار او دوستانش  هنوز کودک شمرده شوند 

حجابی برای حفظ بدن نداشته باشد

بد وقبیح است  قتل نفس شود بعد اظهار پشیمانی

چه بسا تفکر ضد دین و حتی تحجر باعث قتل نفس شود

خسران هر تفکر زمان خودش در تاریخ باعث عبرت همه نمیشود گاهی 

افراد معیوب الحالی برای اثبات ایده غلط خویش حتی با ایجاد شبکه های زیر زمینی 

و سرمایه گذاری مالی فراوان برای برافراشتن مکتب برنامه‌ریزی 

چند ساله دارند 

ای کاش وقتی دانشمند و نخبه ای اعلام خطر از ایجاد اشکال در پدیده ودست آورد حاصل از تفکر خارج از مکتب و حتی دشمن دین میکند اتاق فکرز

  07:37:00 ب.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

عدو شود سبب خیر اگر خدا بخواهد

به ایزد منان سالها ست هروقت اتفاقی در اطرافم میگذرد چون در قرآن کریم آمده است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای ما الگوی حسنه است گاهی حوادث راقیاس میکنم .البته در قیاس جای دعواکردن نیست.در زمان پیامبر ص چون ایجاد حکومت اسلامی وریشه زدن آن وایجاد وپرورش وبه تکامل رساندن آن اتفاق نظر ها و درگیری های فکری زیادی ایجادشد فقط تدبیر پیامبر ورهبری ایشان کشتی نجات یاران وخانواده ایشان میشد.

بااینکه حتی تهمت نعوذبالله جنون هم به ایشان زدند

خلاصه بگویم قدرت مغزها وهدایت تفکر انسان همیشه در دنیا شادی وغمهای  زیادی برقرارکرده‌است هر عملی عکس العملی داشته درمقابل طرز فکر مثبت جریان منفی هم راه افتاده یار ناصر مقابل آنها یار خائن هم بوده است.

مختصر بگویم اگر من به خود بگویم غمگین باش به خودم تلقین می‌کنم

در زمان انتخاب مکتب دستور دادن مغز طبق شرایط اطراف بیشتر قرار میگیرد حتی در لحظه آخر هم هیچکس نمیتواند قطعا بگوید من تحت هیچ شرایطی نظرم عوض نمیشود

این تغییرات روحی و به مراتب تاثیر آن باعث رویدادهای تاریخی میشود چون انسانها بجز پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام امکان اشتباه دارند برای همین همیشه ودر هر حالی باید یک فرد دانا محکم مدیر مدبر شجاع و اهل همه فن  برای مقابله با افکار متزلزل کننده استاد وار به صورت زنده وپویا در مسیر پر پیچ وخم زندگی کنار یا پیشرو باشد .قابل ذکراست 

نباید او پشت سر ما باشد  یعنی ما فکرکنیم و عمل کنیم بعد از کلی غلط و پشیمانی برای ندامت و مثل اعتراف کردن مسیحی ها برای بخشش وخرید بهشت به ایشان مراجعه کنیم چون

 

 این گردن کجی عقلانی نیست .چون بدون دلیل دین اسلام کاملترین مکتب الهی است و آخرین

  

1395/10/06

  12:58:00 ق.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

خاردر چشم وگلو یعنی سکوت کردن ولایت حالا چرا اینجا بخون


مي خواستم بپرسم در زمان حضرت علي(ع) كه مي خواسته رهبري كنه و ابوبكر به جاي اون مياد بپرسم چرا حضرت علي(ع) هيچ وقت از اين كه حقش خورده شده و حق با اون بوده در نهج البلاغه حرفي نزده؟ و تازه در اون زمان دخترشم مي ده و ازدواج صورت مي گيره؟ مي شه توضيح بديد؟

حضرت علي(ع) از اين سكوت به تلخي ياد مي كند و آن را جا نكاه و مرارت بار مي خواند: «وَ اَغْضَيْتُ عَلَي الْقَدْيَ وَشَربْتُ عَلَي الشَّجي وَ صَبَرْتُ عَلي اَخْذِ الْكَظَم وَعَلَي اَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمْ؛ (نهج‏البلاغه، خطبة 26) خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم، استخوان در گلويم گير كرده بود و نوشيدم، گلويم فشرده مي شد و تلختر از حنظل در كامم ريخته بود و صبر كردم». سكوت علي، سكوتي حساب شده و منطقي بود نه صرفاً ناشي از اضطرار و بيچارگي؛ يعني او از ميان دو كار، بنا به مصلحت يكي را انتخاب كرد كه شاقتر و فرساينده تر بود. براي او آسان بود كه قيام كند و حداكثر آن بود كه به واسطة نداشتن يارو ياور، خودش و فرزندانش شهيد شوند. شهادت آرزوي علي بود و اتفاقاً در همين شرايط است كه جمله معروف را ضمن ديگر سخنان خود به ابوسفيان فرمود: «وَاللهِ لَابْنُ اَبيطالِبِ انَسُ بِالْمَوتِ مِنَ الطَِّفلِ بِثَديِ اُمَّةِ؛ (نهج‏البلاغه، خطبة 5)به خدا سوگند كه پسر ابوطالب مرگ را بيش از طفل سینه مادر ، دوست مي دارد». علي با اين بيان به ابوسفيان و ديگران فهماند كه سكوت من از ترس مرگ نيست، از آن است كه قيام و شهادت در اين شرايط بر زيان اسلام است نه به نفع آن. علي خود تصريح مي كند. كه سكوت من حساب شده بود؛ من از دو راه، آن را كه به مصلحت نزديكتر بود انتخاب كردم: «وَ طَفِقْتُ اَرْ تَإي بَيْنَ اَنْ اَصولَ بِيَدٍ جَذّاءَ ساَوْ اَصْبِرَ عَلي طَخْيَةٍ عَمْياءَ. يَهْرَمُ فيهَا الْكَبيرُ وَ يَشيبُ فيهَا الصَّغيرُ وَ يَكْدَحُ فيهَا مُؤْمِنٌ حَتّي يَلْقي رَبَّهُ، فَرَايْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلي هاتا اَحْجي، فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَدْيً وَ فِي الْحَلْقِ شَجيً؛(نهج‏البلاغه، خطبة 3) در انديشه فرو رفتم كه ميان دو راه كدام را برگزينم؟ آيا با كوته دستي قيام كنم، يا بر تاريكي اي كور صبر كنم، تاريكي اي كه بزرگسال در آن فرتوت مي شود و تازه سال پير مي گردد و مؤمن در تلاشي سخت تا آخرين نفس واقع مي شود. ديدم صبر بر همين حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است، پس صبر كردم درحالي كه خواري در چشم و استخواني در گلويم بود». مجموعه آثار شهيد مطهري ج14 ـ سيري در نهج البلاغه صفحه485،شهيد مطهري به نقل از سايت تبيان

اين كه چرا حضرت على(ع) در اين‏ باره صبر و سكوت كردند و با آن همه شجاعت دست به شمشير نبردند؟ بايد گفت گاهى ممكن است چنين برداشتى صورت گيرد كه تنها راه رسيدن به حق، استفاده از شمشير و زور است و تنها مى‏توان با توسل به نيروى قهريه، بدون در نظر گرفتن شرايط و پيامدهايى كه ممكن است به دنبال داشته باشد، حق را ستاند؛ اما سيره پيامبران و بويژه پيامبر گرامى اسلام(ص) نشان مى‏دهد كه آن بزرگوار هرگز با توسل به زور به دنبال انجام رسالت و تبليغ دين نبوده‏اند و حتى در بسيارى از اوقات ستم‏ها و ظلم‏هاى روا شده بر خود و پيروانشان را تحمل كرده‏اند تا بتوانند به مصالحى كه آن را براى پيروانشان لازم مى‏دانسته‏اند، دست يابند.
پيامبر گرامى اسلام نيز كه اسوه حسنه ما مى‏باشد، همواره براى دستيابى به حق خود و پيروانشان تا آن زمان كه مجبور نمى‏شده‏اند، دست به شمشير نمى‏برده‏اند. و گاه مى‏شد كه آن حضرت انجام عملى را تا موعد مقرر آن به تأخير مى‏انداخت و يا به خاطر مصالح مسلمانان به پذيرش پيمان‏هاى ظالمانه‏اى تن مى‏داد.
مثلاً تمامى مفسران درباره آيه «وَ أَنذِر عَشيِرَتَكَ الأَقرَبينَ»؛ سوره شعرا، آيه 214. اتفاق نظر دارند كه اين آيه در سال سوم بعثت نازل شده است و تا آن زمان هيچ يك از اقوام و خويشان پيامبر دعوت آن حضرت را از زبانشان نشنيده بودند و اين تأخير سه ساله به علت شرايط زمانى و مكانى ويژه بوده است. مثال ديگر اين كه در حدود سال ششم هجرت هنگامى كه پيامبر با كفار قريش پيمان صلحى را منعقد كرد، هنگام نگارش پيمان‏نامه آن حضرت، على(ع) را فرا خواند و فرمود: بنويس به نام خداوند بخشنده مهربان! سهيل بن عمرو، نماينده كفار قريش، گفت: اين خدايى را كه تو مى‏گويى، من نمى‏شناسم و تنها بنويس به نام خدا! پيامبر فرمود: همين را بنويس! پس پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: بنويس اين قرارداد صلحى است بين رسول خدا و سهيل بن عمرو! سهيل گفت: اگر بر پيامبرى تو شهادت مى‏داديم كه با تو نمى‏جنگيديم؛ تنها نام خودت و پدرت را بنويس!
در مفاد اين قرارداد چنين آمده بود كه به مدت ده سال بين مسلمانان و كفار جنگى در نگيرد. و هر شخصى از كفار به پيامبر پناهنده شود، بازگردانيده شود؛ اما اگر از افراد پيامبر كسى به قريش پناهنده شد، بازگشت داده نخواهد شد.
مفاد اين پيمان‏نامه هر چند به نظر بسيارى از صحابه ظالمانه و غير قابل پذيرش بود، اما پيامبر براى حفظ مصالح امت اسلامى و اهدافى بسيار ژرف‏تر از انعقادِ يك پيمان صلح آن را پذيرفت.
حضرت على(ع) نيز با ملاحظه خطرهايى كه در صورت قيام او، جامعه اسلامى را تهديد مى‏كرد از قيام و اقدام مسلحانه خوددارى كرد، و با دشمنان خويش سازش نمود تا اصل اسلام محفوظ بماند. در اين جا به چند نمونه از خطرهاى جدى كه در آن دوران اسلام و مسلمانان را تهديد مى‏كرد، اشاره مى‏كنيم:
1. خطر مرتدين‏
بسيارى از گروه‏ها و قبايلى كه در سال‏هاى آخر عمر پيامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزش‏هاى لازم اسلامى را نديده بودند و نور ايمان كاملاً در دل آنها نفوذ نكرده بود. از اين‏رو هنگامى كه خبر درگذشت پيامبر اسلام در ميان آنان منتشر گرديد، گروهى از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت‏پرستى را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلام در مدينه مخالفت كرده، حاضر به پرداخت ماليات اسلامى نشدند. ايشان با گردآورى نيروى انتظامى، نظام نوپاى اسلامى را به شدت مورد تهديد قرار دادند. به همين جهت نخستين كارى كه حكومت جديد انجام داد، نبرد با مرتدان بود. در چنين موقعيتى كه دشمنان ارتجاعى اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامى را تهديد مى‏كردند، هرگز صحيح نبود كه امام(ع) پرچم ديگرى به دست گيرد و قيام نمايد.
حضرت على(ع) در يكى از نامه‏هاى خود به مردم مصر، به اين نكته اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: «آن گاه كه پيامبر(ص) به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت با يكديگر درگير شدند. سوگند به خدا، نه در فكرم مى‏گذشت و نه در خاطرم مى‏آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهده‏دار شدن حكومت باز دارند. تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص (ابوبكر) بود. من دست باز كشيدم تا آن جا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‏خواهند دين محمد(ص) را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارنش را يارى نكنم (و دست به قيام بزنم)، رخنه‏اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت‏تر از رها كردن حكومت برشماست، كه حكومت كالاى چند روزه دنياست… .
2. خطر مدعيان دروغين نبوت
علاوه بر خطر مرتدين، مدعيان نبوت و پيمبرانى دروغين مانند «مسيلمه»، «طليحه»، «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده، هر كدام طرفداران و نيروهايى دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكارى و اتحاد مسلمانان پس از زحماتى فراوان نيروهاى آنان شكست خوردند.
3. خطر روميان
خطر حمله احتمالى روميان نيز مى‏توانست مايه نگرانى ديگرى براى جبهه مسلمانان باشد، زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان درگير شده بودند. از همين روى روميان مسلمانان را براى خود خطرى جدى تلقى مى‏كردند و در پى فرصتى بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر حضرت على(ع) دست به قيام مسلحانه مى‏زد، با تضعيف جبهه داخلى مسلمانان، بهترين فرصت به دست رومى‏ها مى‏افتاد كه از اين ضعف استفاده كنند.
گروهى از منافقان در زمان پيامبر(ص) در منزل سُوَيلم جمع شده بودند. سيرة النبى، ابن هشام، ج 4، ص 945 - 944، (مكتبة محمدعلى صبيح و اولاده)؛ الاصابه، ج 3، ص 384، ترجمة الضحاك، ش 4182، (دارالكتب العلمية، بيروت). و عليه اسلام توطئه مى‏كردند. پيامبر(ص) از اين توطئه با خبر شد و دستورِ آتش زدن محلِ اجتماع آن را صادر فرمود؛ ولى آنها جان سالم به در بردند و گريختند. دوازده نفر از اين منافقان كه هنوز نام آنها مخفى است، در بازگشت از جنگ تبوك قصد جان پيامبر را داشتند؛ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 391 - 390، (دارصادر، بيروت)؛ ر.ك: الدرالمنثور، جلال‏الدين السيوطى، ج 3، ص 260 - 259، (دارالمعرفة، 1365 ه ق). اما خداوند آنان را رسوا كرد و پيامبر نام آنان را به حذيفه بن اليمان فرمود. در زمان خليفه دوم، هنگامى كه شخصى فوت مى‏كرد، در صورتى خليفه بر جنازه او حاضر مى‏شد كه حذيفه حاضر شده باشد؛ احياءالعلوم، غزالى، ج 1، ص 114، باب السادس، آفات العلم، (دارالهادى، بيروت)؛ الاستيعاب، ج 1، ص 393، ش 510، ترجمه حذيفه، (دارالكتاب العلمية، بيروت)؛ الاصابة، ج 2، ص 39، ترجمة حذيفة، ش 1651، (دارالكتاب العليمة، بيروت). زيرا تنها او بود كه نام آن دوازده نفر (يا پانزده نفر) را مى‏دانست.الكشاف، زمخشرى، ج 2، ص 163، ذيل آيه 74 سوره توبه، (دارالمعرفة، بيروت).
سكوت حضرت على(ع) همانند سكوت پيامبر است كه گاهى براى مصلحت يا رفع فتنه سكوت مى‏نمود؛ مانند جريان طلب نمودن كاغذ و قلم در واپسين روزهاى حيات حضرت رسول(ص) كه بعضى از حاضران گفتند: «اِنَّ رسول اللَّه(ص) يَهْجر»؛ صحيح مسلم، ج 5، ص 76، (دارالفكر، بيروت). پيامبر هذيان مى‏گويد، يا به قولى: «قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ»؛ صحيح مسلم، همان؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 9، (دارالفكر، بيروت). درد بر او غالب شده است و بيهوده حرف مى‏زند. تا جايى كه حضرت دستور فرمودند همه از خانه بيرون بروند و از نوشتن صرف‏نظر كردند و سكوت فرمود.
امير مؤمنان على بن ابى‏طالب(ع) نيز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگيرى از نابود شدن اسلام سكوت كردند. ابو طفيل مى‏گويد: در روز شورا من در كنار آن خانه - محل شوراى شش نفره - بودم كه سر و صدا از اندرون بلند شد. شنيدم كه امام على(ع) مى‏فرمود: «زمانى مردم با ابوبكر بيعت كردند به خدا قسم كه من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عين حال اطاعت كردم تا مبادا مردم كافر شوند و گردن يكديگر را با شمشير بزنند. سپس ابوبكر براى عمر بيعت گرفت، در حالى كه به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولى باز هم اطاعت كردم كه مبادا مردم كافر شوند و امروز شما مى‏خواهيد با عثمان بيعت كنيد، اما به خدا سوگند، من رضايت نمى‏دهم و اطاعت نمى‏كنم».
در نهج‏البلاغه نيز مى‏خوانيم كه آن حضرت فرمود: «من رداى خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپيچيدم و كنار رفتم، در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها و بدون ياور به پا خيزم و حق خود و مردم را بگيرم و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتى كه پديد آورده‏اند، صبر كنم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پيرو مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وا مى‏دارد. عاقبت ديدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد، نزديك‏تر است، لذا شكيبايى ورزيدم، ولى به كسى مى‏ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مى‏ديدم ميراثم را به غارت مى‏برند».نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه 3.
امام(ع) به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامى از مسير اصلى خود به منظور حفظ اساس اسلام در موارد ديگر نيز اشاره نموده است. از آن جمله در آغاز خلافت عثمان كه رأى شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وى افتاد، امام رو به ديگر اعضاى شورا كرد و فرمود: «خوب مى‏دانيد كه من از همه كس به خلافت شايسته‏ترم. به خدا سوگند، تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبه راه باشد و در هم نريزد و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان مدارا خواهم كرد».نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه 74.
آرى، حضرت على(ع) در برابر خلافت خلفا قيام نكرد، تا زحمت‏هاى 23 ساله پيامبر و خون شهدايى چون حمزه، جعفر طيار و… به هدر نرود. ايشان از خلافت خود جهت حفظ اسلام صرف نظر كردند تا اصل اسلام باقى بماند.
قيام حضرت موجبات آشوب و تلاطم در پايتخت جامعه اسلامي و تضعيف اسلام و اميدوار گرديدن دشمنان مي شد. اعتراض در شرايط نامناسب , يك پارچگي جامعه را بر هم زده و زمينه براي استيلاي دشمن خارجي و داخلي را فراهم مي سازد. از اين رو حضرت علي (ع ) مي فرمودند: ((من صبر كردم ولي همانند آن كه تيغي در چشمانم و استخواني در گلويم باشد)) (نهج البلاغه، خطبه سوم).
سكوت معنادار علي (ع ) پس از غصب خلافت و دست نبردن به شمشير علل بسياري دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود. الف ) شرايط سياسي و اجتماعي امت اسلام پس از رحلت پيامبر(ص ): وقتي رهبر يك حركت عظيم تاريخي كه بنيانهاي جامعه آن روز را زيرو رو كرده و انديشه و نظامي نوين برقرار نموده از ميان مردم مي رود بهترين شرايط براي حركت ارتجاعي و ضد تكاملي فراهم مي آيد حال اگر در داخل امت و در بين سران آن نيز درگيري بوجود آيد روشن است كه امور آن جامعه و امت هيچ گاه به سامان نخواهد رسيد و چه بسا نتايج همه حركتهاي قبلي نيز از دست برود. در صدر اسلام نيز دقيقا همين شرايط پيش آمد; دشمنان خارجي حركت عظيم اسلام همانند روم و ايران آن زمان از يكسو, منافقان و عناصر ارتجاعي داخلي از سويي ديگر منتظر فراهم آمدن شرايطي بودند تا نهال نورسته اسلام را از بيخ بركنند. اگر فرضا علي (ع ) براي احقاق حق دست به شمشير مي برد مسلما جنگ دامنه داري درگير مي شد كه پايان آن چيزي جز از بين رفتن زحمات پيامبر(ص ) نبود. ب ) اقدام براي يك حركت اجتماعي آن هم به صورت نظامي نيازمند شرايط مختلف و آمادگيهاي مختلف است و به دلايل مختلفي اين زمينه پس از ارتحال پيامبر(ص ) وجود نداشت . علي (ع ) (بنابر نقل تاريخ ) بارها بزرگان اصحاب را براي ايجاد حركتي بر عليه وقايع پيش آمده فراخواند ولي جز معدودي انگشت شمار به دعوت آن حضرت پاسخ ندادند. از سوي ديگر شرايط محيط و افكار عمومي نيز آمادگي قبول نبردي داخلي در بين اصحاب پيامبر(ص ) را نداشت زيرا همگان انتظار داشتند كه اصحاب بزرگ پيامبر(ص ) پس از آن حضرت همانند او عمل نمايند و محور وحدت جامعه باشند نه اينكه به نزاع و درگيري در بين خود اقدام نمايند. خلاصه سخن آنكه علي (ع ) براي حفظ اساس اسلام و حراست از نهال نورسته آن از احقاق حق خلافت خويش خودداري نمود تا ريشه هاي اسلام در پرتو تعاليم پيامبر و قرآن و اهل بيت استحكام يابد. لذا علي (ع ) تا آن روزي كه مردم به خانه آن حضرت هجوم آوردند و خواهان خلافت آن حضرت شدند از خلافت ظاهري بركنار ماند. نكته ديگري كه شايان توجه است آنكه در امور داخلي امت اسلامي روا نيست كه هر كس براي احقاق حق خود دست به شمشير ببرد و مسلحانه و به زور در صدد احقاق حق خود باشد از روش علي (ع ) و ديگر ائمه چنين بر مي آيد كه آنان براي احقاق حق خود در جامعه هرگز و ابتدا دست به شمشير نبرده اند بلكه سعي آنها بر اين بوده كه با روشنگري و تبليغ حقيقت زمينه را براي يك حركت عمومي در جامعه فراهم نمايند. در برخي از روايات و اسناد تاريخي اين مسائله تاييد گرديده و سر آن حفظ وحدت و انسجام اجتماعي و جلوگيري از سوئ استفاده كساني است كه وراي اختلاف امام (ع ) و خلفا اهداف سياسي شكننده ديگري را دنبال مي كردند.
بهره برداري از فضاي حزن‏انگيز جامعه درپي رحلت حضرت رسول‏(ص) و عطش مردم در شناخت جايگزين «محوريت» حكومت اسلامي، زمينه شكل‏گيري شوراي سقيفه را فراهم ساخت.
اين شورا زماني شكل گرفت كه حضرت علي‏(ع) پيكر پيامبراكرم‏(ص) را براي خاك سپاري آماده مي‏ساخت. خشن معرّفي كردن چهره امام به دليل كشتن بسياري از سران و بزرگان مشرك قريش در جنگ‏ها سبب شد حضرت به جايگاه واقعي‏اش دست نيايد. توجيه و تحريف چهره واقعي اميرمؤمنان، واقعه تاريخي «غدير» را به فراموشي سپرد و علي‏(ع) ماند و دو راه در پيش: «رويارويي» يا «سكوت».
هراس از تحريف اسلام و ترويج بدعت‏ها، بازگشت مردم و زمامداران به عصر جاهليت، حاكميت اشراف، شكل گرفتن شكاف طبقاتي و تبعيض امام علي‏(ع) را به انتخاب گزاره نخست فرا خواند.
بر اين بنياد، در مسير احقاق حق و گزاردن تكليف برآمد. دست حسن‏ و حسين‏ و فاطمه‏(عليها السلام) را گرفت، براي بازگرداندن خلافت به جايگاه واقعي‏اش به خانه ياران پيامبر(ص) شتافت و از آنان ياري خواست.
در اين رايزني الهي جز چهار تن (سلمان، ابوذر، عمار و مقداد) كسي با حضرت يار نشد. نداشتن ياور از يك سو، عدم اعتراض مردم به حاكميت غير علي‏(ع) و رويكرد جامعه به تن پروري و عافيت‏طلبي از سوي ديگر، علي‏(ع) را به انتخاب گزاره دوم رهنمون شد.
آن حضرت، بعدها در بازگشت از جنگ نهروان در پاسخ بدين پرسش كه چرا چنان كه با طلحه و زبير نبرد كردي، به جنگ غاصبان خلافت نشتافتي، فرمود: اگر آن روز چهل ياور داشتم، مبارزه مي‏كردم.
امام سكوت را برگزيد؛ اما سكوتي كه سايه‏اش بيست و پنج سال بر سر خلفا و اشراف و رانده شدگان پيامبر(ص) سنگيني مي‏كرد.
حضرت علي‏(ع) هرگز خلافت را مشروع ندانست. پس از مرگ خليفه دوم، وقتي شوراي انتخاب خلافت رأي به حضرت را به استمرار روش دو خليفه سابق مشروط ساخت، حضرت با صراحت گفت، در صورت به دست گرفتن خلافت، تنها به سنت پيامبر(ص) عمل خواهد كرد.
در بينش سياستمداران جهان كنوني، علي‏(ع) مي‏توانست در برخوردي تاكتيكي شرط شورا را بپذيرد و پس از به دست گرفتن زمام قدرت، به سامان دهي حكومت اسلامي پردازد؛ اما موضعگيري شفاف حضرت بر منطق «هدف وسيله را توجيه مي‏كند» خط بطلان كشيد و فرياد حق‏گرايي وي را در تاريخ جاودانه ساخت.
از اينجا به يك اصل راهبردي در روش امامان(ع) مي توان پي برد كه اصل «پيروزي حق بر باطل» را در يك پروسه دامنه دار و در طول تاريخ تعريف مي كردند چه در زمان حيات و زندگاني خودشان اتفاق بيفتد و چه در زمان هاي بعد به طوري كه در طول تاريخ تمامي آزاد انديشان و عدالت محوران روش امامان(ع) را الگوي خود قرار داده اند و مي دهند و اين همان پيروزي حق بر باطل در طول تاريخ است تا آنجا كه نويسنده مسيحي دكتر جرج جرداق نيز شش جلد كتاب با عنوان «امام علي صداي عدالت انسانيت» را به رشته تحرير درآورده است.
اين موضع گيري سبب شد حضرت دوازده سال ديگر خلافت را از دست دهد.
اعتراض‏هاي حضرت به سياست‏هاي غلط عمر در ايجاد شكاف طبقاتي و برخورد تبعيض‏آميز با مسلمانان و نيز روش عثمان در تقسيم بيت المال و برخورد با رانده شدگان پيامبر از محوري‏ترين چالش‏هاي وي با خلفا به شمار مي‏آيد.
امام‏(ع) در سكوت بيست و پنج ساله‏اش، شبانگاهان با دلي اندوهبار در نخلستان‏ها با خدايش خلوت مي‏كرد و روزهنگام، شاداب و پرطروات در صحنه‏هاي گوناگون حضور مي‏يافت.
شادابي و اميد آفريني وي به اندازه‏اي بود كه عمر مزاح‏هايش را بسيار و ناگوار مي‏دانست.
«سال‏هاي سكوت» حضرت سال‏هاي «سكون» نبود. او در كنار بيان حق و اعتراض به كردار خلفا، به نگارش قرآن و تدوين فقه و تربيت شاگردان مي‏پرداخت.
حضور در عرصه سازندگي و حفر و وقف قنات‏هاي متعدد، كاشتن نخل و رسيدگي به امور محرومان و حمايت از صحابه معترض در اين سال‏ها تحقق يافت. افزون بر اين، حضرت در امور قضايي و سياسي و نظامي مشاور دلسوز خلفا به شمار مي‏آمد. خلفا با اذعان به جايگاه محوري علي‏(ع) در مسائل مهم حكومتي و اعتراف به اشتباهاتي كه توسط وي اصلاح مي‏شد [«لولا عليٌ لهلك عمر». اين جمله زماني از دهان عمر برون آمد كه حضرت حكم سنگسار زن آبستن را مردود شمرد و جنين را مستحق سنگسار شدن ندانست].
سنگيني حضور علي‏عليه السلام ژنده پوش و شوخ طبع را برگرده خود احساس مي‏كردند.
حضرت دوران بيست و پنج ساله سكوت خود را با عبارت «همانند كسي كه استخوان در گلو و خار در چشم ‏دارد، بردباري ورزيدم»، به تصوير مي‏كشد [«وصبرتُ وفي العين قَذيً وفي الحَلْق شجاً، اَري تراثي نَهْباً؛ ديدم صبر كردن خرمندي است. پس صبر كردم در حالي كه چشمانم را خاشاك و غبار و گلويم را استخوان گرفته بود، ميراث خود را تاراج رفته ديدم (خطبه سوم نهج البلاغه)]
اما در حقيقت روش سياسي، اجتماعي و فرهنگي حضرت چنان بود كه او نيز خار ديدگان و استخوان گلوي مخالفانش به شمار مي‏آمد.

در زمينه ازدواج ام كلثوم با خليفه دوم گفتني است
اين موضوع بيش از هزار سال دست مايه طرح در متون تاريخي و كلامي بوده است ؛ تفصيل اين ماجرا در صحاح سته موجود نيست و اين موضوع تنها در كتاب طبقات ابن سعد مندرج است كه اعتبار آن مشكوك است . در متون شيعي نيز اين مساله اختلافي است و دستخوش روايات متعارض غيرصريح است . از اين رو مي توان آن را از دروغ هاي بزرگ در تاريخ اسلام برشمرد..
در اين باره چند نظر قابل طرح وجود دارد:
1. مشخص نيست كه اميرمومنان(ع) دختر ي به نام ام كلثوم از فاطمه زهراء (ع) داشته باشد؛ بعضي از محققان مدعي اند كه اميرمومنان از حضرت زهرا(ع) دختري به نام زينب با كنيه ام كلثوم داشت .(1)
2. شيخ مفيد (متوفي 413ق.) در رساله اي خاص ، به تحقيق اين موضوع پرداخته است و چنين ازدواجي را انكار مي كند. او مي گويد: ازدواج اين دو را زبير بن بكار نقل كرده است در حالي كه سخن و روايت او به دليل دشمني اش با اميرمومنان(ع) مورد اعتماد نيست . (2)
3. ام كلثومي كه با عمر ازدواج كرده او ربيبه(نادختري ) امام مي باشد. او دختر اسماء بنت عميس بود كه پس از فوت همسر اسماء ، و ازدواج او با اميرمومنان(ع) ، همراه مادرش به خانه امام آمد و در آنجا بزرگ شد .(3)
4 .برخي با اذعان به اين ازدواج ، تهديد و زور خليفه را عامل اين ازدواج مي شمارند (4) لازم به ذكر است كه چنين پيوندهايي را ، در فرض انجام، همچون برخي از نامگذاري ها ، در صدر اسلام عادي مي بايست شمرد . زيرا برخي انگيزه هاي ازدواج بر محور ثزوت ، قدرت، وضع ظاهري آن زن و يا به خاطر دفع شر است .
براي آگاهي بيشتر ر.ك: جزوه «تزويج ام كلثوم من عمر»، سيد علي حسيني ميلاني؛ حسنى،على‏اكبر، تاريخ تحليلى و سياسى اسلام، ج 2، ص 57 – 60.

پي نوشت:
1.باقر شريف قرشي ، حيات فاطمه الزهرا(ع)، ص 219.
2.سبحاني، راهنماي حقيقت، ص 613.
3.ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، ج16،ص 103.
4. ر.ك: كليني، فروع كافى، ج 5، ص 346. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100107688)

  12:45:00 ق.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

بصیرت در روز 9 دی 88

ایران عزیز  جانم فدای خاک پاکت

رنگهای پرچم کشورم  نشان از رشد و صلح و ایثار و در قلب آن نام جلاله الله است .

چشمان حسود حاکمان کفر سالهاست به دنبال انسانهای سست میگردد تا با دادن وعده و پنبه آنهارا بخوابانند  چه بسا از پشت سر آنهارا هم تیغ میزنند جالب اینجاست دست بردار نیستتند وانسانهای منافق عبرت نمیگیرند

سال 88 نهم دی در زمستان وروز عاشورا خوارج ریختند و عربده کشیدند عریان شدند و عمروعاص آنها بیآبرویی کرد تا چشم حجب وحیا ببندیم

غافل از اینکه به کوری چشم اسراییل و بقیه شیطان صفتان باز DNA   مومنان ایرانی کد ولایت پذیری را با کاتالیزور آنزیم شهادت نقشه مکاران را به طور کامل خنثی کرد .

خدایا ولایت پذیری را از DNA ما به نسل آینده موروثی کن تا تکثیر آن باعت افتخارات کشور ایرانم باشد من زیر پرچم کشور م ایران زنده ام و هویت دارم و با رهبری ولایت فقیه میتوانم از استعمار فکری و مالی و جانی دشمنانم در امان بمانم

نه غربی نه شرقی جمهوری اسلامی

1395/10/03

  01:49:00 ق.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

یلداتون مبارک

به كلخنگ و بليط و كشك و قارا

به شال و گيوه و دبيت و چوقا

به گاو ، و بره و ميش و يه جفت بيگ

به ماست و پينه و ، روغن منه خيگ

به سازو رقص و آواز منه دشت

به برف نو نشسته سر منگشت 

به هرشهر و ديار كه حونه داری

خجسته باد یلدایت ای ایرانی

 

پیشاپیش یلدا مبارک…

  ????

  ????

  ◼

????????

1395/08/23

  12:00:00 ق.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

شهید احمد مجدی نسب

سردار شهيد احمد مجدي نسب از فرماندهان لشکر هفت ولي عصر(عج) خوزستان بهمن ماه پارسال در مبارزه با گروه هاي تکفيري به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

1395/08/22

  11:49:00 ب.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

چه کسی از افرادزیر خط فقر باید حمایت کند

سلام تابحال توی یک لحظه حس کنی ثروت بهتر علم است البته منکر این نیستم که فقر جهل است اما منکر نیاز به پول راهم منکر نیستم 

البته خساست و بخل چیز بی ست 

اما اینکه برای روز مبادا مبلغی را مادر یا پدر کودک برای کودکش در بانک بگذارد تا در آینده از آن استفاده کند.اما غافل از ضربات روحی روانی کودک

و غافل از اینکه  پول وی قطره ای میشود برای دریایی که ثروتمندان از بانک سو استفاده میکنند

آخرش در کوچه وخیابان فرزندشان غمگین از فقر و مقابل آنها ثروتمندی باماشین جدیدش

سکه های خود را میشماردو مغرور از این فاصله ها تا راهی باشد بفهمند انسان تلاشگر کیست؟

بارها قصه های پیرزنان فقیر یا گدایانی را میشنویم که بعد از مرگشان بالشت و حسابهای بانکی پر دارند

اماهیچوقت صدای پدر کارگر شغل آزاد پیر را نمیشنوی که فقط فکرش رساندن خرج روزی فرزندانش اورا زنده نگاه داشته

. فقر یعنی نیاز به غیر و وابستگی شغل آزاد همیشه برای من جالب وکلمات خوبی است یا آقای خودت باش 

پول بازوی خودت را بخور منت کسی را سر خودت نیاور

کشاورزی دامداری قالبافی و هزاران هنر دیگر وجود دارد که انسان صادقانه هزینه زندگی خانواده را تامین کند

یکی ازدوستان میگفت ای کاش قدرتی داشتم زنان روسپیگر را از جامعه جمع میکردم بعد شغل ها را بیشتر به مردان میدادم چون مردان خانواده را باید اداره کنند وخانواده اساس یک جامعه است

ای کاش  قدرتی به  دوستم خداوند متعال عنایت فرمایند هم زنان روسپیگر را جمع کنند هم مردان وپسران جوان را استخدام کند تا فساد اخلاقی جامعه را به  صفر برساند

1 ... 32 33 34 ...35 ... 37 ...39 ...40 41 42 ... 57