صفحات: << 1 ... 10 11 12 ...13 ...14 15 16 ...17 ...18 19 20 ... 54 >>
او خواهر زاده رضا شاه و فرزند یک افسر ارتشی بود .
بله امیرعباس فخرآور
وطن فروش و پادو و کسی که هر خیانتی از او نسبت به ایران بزرگ از او بعید نیست .پاچه خواری وجلسات ضد ایرانی را تشکیل داده است .از عربستان سعودی تا اروپا از اسراییل تا کاخ سفید آمریکا میشناسند امیرعباس که سیاوش هم نامیده میشود برای جلسه چه خیانت یا طرح ترور را آماده کرده است .
ایرانیان مقیم خارج اگر با او ارتباط برقرار کنند براحتی با افکارسمی او متوجه میشوند
دزد دزد هست چه تخم کنجشک بدزدد چه شتر مرغ
بارها در اخبار و تلویزیون اسامی افرادی را که در بانکها و خزانه و فروش نفت دستبرد میزنند ولی اعدام نمیشوند را میشنویم .
ای کاش بحث حق نفت و فقر مردم برای دولت اهمیت داشت .
ای کاش قوه قضاییه دست دزدان بیت المال را باز نمیگذاشت .
ای کاش در یک حکومت عدل علی ع وبا قوانین کاملا اسلامی این قدر دزدی از بیت المال و حق فروش نفت نمیشد.
کشور ما پر از نعمت خدادادی نفت و گاز و معدن هست از عسلویه تا رخس از چابهار تا آستارا هرجا از خاک ایران ثروت هست .
اما به اندازه آن ذره خاکش را خون جوانی ریخته شده تا آزاد و آباد باشد .
چرا باید دزدان بیت المال اینقدر آزادانه زندگی کنند ولی مردان و زنان کودکان ایرانی سختی بکشند و موقع پرداخت حقوق کارگر و کارمند و رفتگر و از همه بد تر پرداخت یارانه که هیچ کنترلی یانفعی برای جلوگیری از تورم قیمت ها نداشت وقتی کلی تبلیغ افزایش چند درصد حقوق کارگر میشود همان اندازه اجناس گران میشود .
تفاوت استفاده کننده از پول نفت از دولتی ها تا رده مردم عادی مثل قیف هست که از بالا گشاد وراحت ولی ازپایین تنگ و سیستم قطره ای است .
نمیدانم به آن دنیا که حساب و کتاب دارد اعتقاد دارند منظورم دزدان بیت المال است.
قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد و مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ تصویب کرد و پیشنهاد قانونی شد.
مروری بر تاریخچه ملی شدن صنعت نفت:
تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در روز ۲۹ اسفندماه سال ۱۳۲۹، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی، اقتصادی و مبارزات مردم ایران برای نجات سرمایه های ملی این مرز و بوم از دست بیگانگان به شمار می رود.
زمانی که اولین چاه نفت در ایران در بیش از یکصد سال قبل در منطقه مسجد سلیمان در استان خوزستان توسط یک شرکت انگلیسی کشف شد، دولت وقت ایران هیچ آگاهی و درکی از این اتفاق مهم نداشت. اما کاشفان آن به خوبی میدانستند به چه ثروتی در ایران دست یافتهاند و پایههای استعمار خود در ایران را با قراردادهای استثماری استخراج، تولید و فروش نفت خام ایران بنا نهادند.شرکت های خارجی سال ها سرمایه مردم ایران را به تاراج بردند و دولت های وقت ایران هیچ گونه تلاش و توجهی برای احقاق حقوق مردم انجام ندادند.
دکتر “محمد مصدق ” بزرگمرد تاریج سیاسی و اقتصادی ایران حرکت بزرگی را در کشور آغاز کرد که سنگ بنای تفکر اقتصاد “بدون نفت” بود. وی در شهریورماه ۱۳۲۰ و سقوط رضاخان، در انتخابات دوره چهاردهم مجلس وقت، بار دیگر به مجلس راه یافت. شرایط بین المللی در این دوره، به نحوی بود که کشورهای مختلف به ویژه روسیه، انگلیس و آمریکا با پیشنهادهایی به دولت ایران، خواستار کسب امتیاز نفتی بودند و از آنجا که انگلیس، امتیاز بهره برداری از منابع نفت جنوب کشور را در اختیار داشت، روسها درصدد کسب امتیاز منابع نفتی شمال و آمریکایی ها نیز به دنبال امتیاز نفت، در ایران بودند.
دکتر مصدق که رهبری گروهی متشکل از ۱۶تن از نمایندگان مجلس چهاردهم را برعهده داشت، در خصوص واگذاری امتیاز نفت به خارجی ها گفت: “به بهانه اینکه به یک کشور نفت داده شده است، نباید به هیچ کشور دیگری امتیاز داد چرا که این دور باطل تمامی نخواهد داشت.”
نفت,29 اسفند روز ملی شدن صنعت نفت,تاریخچه ملی شدن صنعت نفت
دکتر محمد مصدق
مصدق در دوارن مبارزات خود برای ملی کردن صنعت نفت، بارها بر این نکته تاکید داشت که ایرانیان باید خود منابع نفتی کشورشان را اداره و بهره برداری کنند. دکتر مصدق برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، قانونی را در این دوره مجلس به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند، منع میشد.
حرکت ملی شدن صنعت نفت در شرایطی شکل گرفت که ایران بزرگترین تولیدکننده نفت خام خاورمیانه بود و پس از آمریکا، ونزوئلا و شوروی سابق؛ چهارمین تولیدکننده معتبر نفت خام دنیا محسوب می شد. در آن دوران، کل تولید نفت خام ایران، ۳۲ میلیون تن در سال معادل بیش از یک سوم مجموع تولید نفت خام خاورمیانه ۹۰میلیون تن در سال بود. از سوی دیگر، ایران ۹۰ درصد نفت خام مورد نیاز اروپای غربی را در آن دوران تامین می کرد.
بدنبال تلاش های دکتر مصدق برای نجات سرمایه های کشور از دست بیگانگان، دربار پهلوی اجازه نداد وی در دوره پانزدهم مجلس، به مجلس راه یابد. در این دوره هدف عوامل وابسته به انگلیس این بود که قرارداد سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغهای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. اما بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسیها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم به سر رسید.
لذا، نارضایتی انگلیس از حرکت ملی شدن صنعت نفت و تلاش برای برهم زدن این حق خواهی ملت ایران، امری کاملاً طبیعی بود. شرکت نفت انگلیس که به دلیل تاراج منابع نفتی ایران، دارای سرمایه هنگفتی شده بود اکنون منافع خود را در خطر می دید. گسترش فعالیتهای سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت میکرد.
در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، مصدق در دور دوم انتخابات، به مجلس راه یافت و در این دوره طرح “ملی شدن صنعت نفت” به رهبری وی در مجلس تصویب شد. قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد.
کمیسیون نفت، کمیسیونی بود که در اول تیرماه ۱۳۲۹ در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان)تشکیل شد. همین کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه داد.
سرانجام با تلاش های دکتر مصدق و همراهان وی ، ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز ۲۴ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی مطرح و در روز ۲۹ اسفندماه همان سال به تصویب رسید.
در متن پیشنهاد تصویب شده ، آمده بود:
“به نام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرارگیرد.”
مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ تصویب کرد و پیشنهاد به قانون تبدیل شد.
نفت,29 اسفند روز ملی شدن صنعت نفت,تاریخچه ملی شدن صنعت نفت
راهپیمایی مردم در پشتیبانی از ملی شدن صنعت نفت
رویکرد انگلیس در قبال ملی شدن صنعت نفت
پس از ملی شدن صنعت نفت، انگلیس كه با تصویب این قانون منافع خود را در خطر می دید، برای جلوگیری از به ثمر نشستن حركت ملی شدن صنعت نفت، از تمامی شگردهای ممكن استفاده كرد. یكی از این شگردها، تحریم نفت ایران در نیمه اول سال 1330 با هدف به خطر انداختن ثبات سیاسی و اقتصادی كشور بود. انگلیس به تمام خریداران نفت خام ایران هشدار داده بود كه نفت ایران را خریداری نكنند.
اما دولتمردان وقت ایران در ادامه مبارزات خود با تلاش زیاد توانستند بر این حركت استعمارگر پیر فایق آیند. دكتر مصدق نخست وزیر وقت، برای خنثی كردن توطئه انگلیس و كسب درآمد برای كشور، ترجیح داد نفت خام را با تخفیف به مشتریان بفروشد. نكته قابل توجه آن است كه درآمدی كه دولت مصدق با فروش تخفیفی نفت خام و فراورده نفتی برای كشور كسب كرد دو برابر رقمی بود كه «شركت نفت انگلیس و ایران» بابت فروش سالانه 31میلیون تن نفت خام به ایران پرداخت می كرد.
با ملی شدن نفت، هیات خلع ید به جنوب عزیمت نموده و تابلوی «ریاست شرکت» از سر در دفتر مرکزی خرمشهر کنده شد و به جای آن «هیات مدیره موقت » نصب شد. از آن پس کلیه تاسیسات و ادارات شرکت زیر نظر هیات مدیره جدید بود؛ کارکنان خارجی که از این رویداد ناراضی بودند، در تاریخ دهم مهرماه 1330 همگی ایران را ترک کردند.
بازگشت مجدد اروپایی ها به صنعت نفت ایران
بعد از این واقعه، اما باز هم حضور خارجیان را در صنعت نفت ایران شاهد هستیم چرا که در تاریخ هفتم آبان ماه 1333 قراردادی بین دولت ایران از یک سو و کنسرسیومی از شرکتهای صاحب نام نفتی منعقد شد. شرکتهای عضو کنسرسیوم نفت ایران دو شرکت به نام های «شرکت سهامی اکتشاف و تولید نفت ایران» و «شرکت سهامی تصفیه نفت ایران» تشکیل دادند که روی هم «شرکتهای عامل نفت ایران» نامیده می شد.
این دو شرکت به ترتیب اختیار اکتشاف و تولید نفت خام و گاز طبیعی در حوزه معینی در جنوب ایران به نام «حوزه قرارداد» و تصفیه نفت خام و گاز حاصله را عهده دار بودند. شرکتهای عامل نفت ایران طبق قوانین کشور هلند تشکیل شده و در ایران به ثبت رسیده بودند. هریک از شرکتهای عضو کنسرسیوم نفت ایران یک شرکت بازرگانی تاسیس کرده و در ایران به ثبت رسانده بودند که منفرد و مجزا از یکدیگر عمل کرده و نفت خام و گاز طبیعی حاصل از حوزه قرارداد را از شرکت ملی نفت ایران خریداری کرده و به خارج از کشور صادر می کردند.
این شرکتهای بازرگانی همچنین بخشی از نفت خام خریداری شده را پالایش کرده و به صورت فراورده به خارج صادر می کردند. تعهدات مالی شرکتهای بازرگانی تاسیس شده در دل شرکتهای عضو کنسرسیوم، عبارت بود از یک پرداخت مشخص تحت عنوان حق الارض که شامل کلیه نفت خام صادراتی می شد و مالیات بر درآمدی بود که به نسبت درصدی از منافع حاصل از صدور نفت بر اساس بهای اعلان شده نفت خام به دولت ایران می پرداختند؛ این درصد از 23 آبان ماه 1349 به 55درصد افزایش یافت.
سرنوشت نفت بعد از پیروزی انقلاب
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شرکت ملی نفت ایران کار توزیع و فروش فراورده های نفتی و گاز طبیعی جهت مصارف داخلی را به عهده داشت. شرکتهای عامل نفت ایران فراورده های نفتی، گاز طبیعی و نفت خام مورد نیاز برای مصارف داخلی را به شرکت ملی نفت ایران تحویل می دادند.
شرکت ملی نفت ایران همچنین مسوولیت تامین، نگهداری و اداره خدمات پشتیبانی تولید را تحت عنوان «خدمات غیرصنعتی» به عهده داشت که در مقابل «عملیات صنعتی» قرار می گرفت که انحصارا در اختیار خارجیها بود. تاسیسات ثابت صنعت نفت ایران در این دوره اگرچه متعلق به شرکت ملی نفت ایران بود، اما بر اساس قرارداد، شرکتهای عضو کنسرسیوم حق استفاده انحصاری از آنها را در طول مدت قرارداد در اختیار داشتند.
با آغاز فعالیت کنسرسیوم اگر چه قرار بود قانون ملی شدن نفت اجرا شود اما در عمل دولت ایران و شرکت ملی نفت اختیارات بسیار محدودی داشتند؛ تا مهرماه 1353 اعضای کنسرسیوم بدون دخالت دولت ایران برای تعیین میزان تولید و قیمت نفت که عوامل اصلی و تعیین کننده درآمد کشور بودند،تصمیم می گرفتند و دولت ایران در این خصوص هیچ اختیاری نداشت.
از سال 1353 و تشکیل شرکت سهامی خاص خدمات نفت ایران(osco) تغییرات عمیق و عمده ای در ارتباط با نحوه نظارت و دخالت دولت در کار کنسرسیوم به وجود آمد اما واقعیت این است که تا وقوع انقلاب اسلامی، مالکیت ایران بر منابع نفتی خود به طور کامل تحقق نیافته بود.
باسلام وتسلیت به مناسبت ایام فاطمیه و فوت شدن 66نفر انسان از 66 خانواده چشم انتظار و روبه آسمان که شاید خبر گم شدن یا انفجار یا کلا بجا ماندن از پرواز باشند.
البته باید از نیروی نظامی و هلال احمر و کوهنوردان کمال تشکر را داشته باشیم چون یک پادنایی و یک لر زاگرس نشین میداند دنا کوه و دره بیژن دراین فصل زمستان سرد صعب العبور است و سقوط هواپیما در رشته کوه زاگرس و بازگشت لاشه هواپیما یا جعبه سیاه و پیکر جانباختگان سخت است.
خداوند متعال به خانواده مسافرین فوت شده صبر عنایت کند وبه جویندگان پیکرها سلامتی و قوت بدهد.
اسدالله لاجوردی، دیدهبان بصیر انقلاب اسلامی است. سید اسدالله لاجوردی در جنوب تهران متولد شد. پدرش هیزمفروش بود. سید اسدالله پس از دو سال تحصیل، در مقطع دبیرستان ترک تحصیل کرد و به فراگیری علوم حوزوی پرداخت. شرح لمعه و اصول و منطق را در مسجد شاهچراغ نزد استاد شاهچراغی و فقه را نزد مرحوم سید مرتضی لنگرودی فرا گرفت.
آشنایی با حاج صادق امانی حاصل آن دوران است. دوستی آنها با وصلت حاج صادق امانی با خواهر سید اسدالله مستحکمتر شد و نقطه عطفی در زندگی مبارزاتی وی محسوب میشود.
او همراه صادق امانی، محمد صادق اسلامی گیلانی و حسین رحمانی ادبیات عرب را به خوبی و علوم حوزوی را در حد کفایه آموخت و به دلیل هوش و ذکاوت و قدرت و استنباط بالا به تفسیر قرآن پرداخت و به جلسات بحث شهید مطهری نیز راه یافت.
لاجوردی و همراهانش به مرور تحت رهنمودهای برخی شخصیت ها همچون شهید آیتالله بهشتی و شهید مطهری، گردانندگان سه هیئت مذهبی تهران و همچنین آشنایی گروههای مختلف با امام خمینی(ره) و توصیه ایشان به همبستگی میان گروهها تصمیم به ائتلاف و ایجاد تشکل در راستای مبارزه با رژیم ستمشاهی گرفتند، که به شکلگیری هئیت مؤتلفه اسلامی انجامید.
با این رویداد، مبارزات امام خمینی (ره) با رژیم شکل تازهای به خود گرفت. امام(ره) در اعتراض به اقدامات رژیم، نوروز سال 1342 را که مصادف با وفات امام جعفر صادق(ع) بود، عزای عمومی اعلام کرد و رژیم تصمیم گرفت با انجام اقداماتی شدید روحانیون را مرعوب ساخته و آنها را از صحنهی سیاست دور کند.
بنابراین روز 2 فروردین 1342، گروهی از سربازان گارد شاهنشاهی مجلس روضهخوانی و عزای آیتالله گلپایگانی را که در مدرسه فیضیه قم برگزار شده بود، برهم زده و به ضرب و شتم مردم و روحانیون پرداختند. واقعه مدرسه فیضیه قم و سخنرانی تاریخی امام (ره) در روز 13 خرداد 1342 که منجر به دستگیری ایشان و قیام 15 خرداد شد، موجب تظاهرات عده بسیاری از مردم شهرهای قم و تهران شد. یک شاخه از تظاهرات نیز از منزل سید اسدالله لاجوردی شروع شد.
به دنبال اقدامات خشونتبار رژیم، هیأت های مؤتلفه تصمیم به فعالیت مسلحانه گرفتند و در پی تصویب طرح کاپیتولاسیون توسط حسنعلی منصور و ترور وی، لاجوردی دستگیر اما پس از مدتی از زندان شهربانی آزاد شد. بعد از آزادی او از زندان، تحقیقات در مورد قتل منصور ادامه یافت و ساواک که به نقش هئیت مؤتلفه اسلامی در برنامهریزی و اجرای قتل منصور پی برده بود در 13 اسفند 1343 منزل لاجوردی را دوباره بازرسی و بعد از دو روز او را به اتهام عضویت در هئیت مؤتلفه دستگیر کرد و به زندان قزلقلعه منتقل ساخت و تحت بازجویی و شکنجههای طاقتفرسا قرار داد. ولی لاجوردی با استقامتی ستودنی در برابر بازجویان پایداری کرد و در نهایت به 18 ماه حبس تأدیبی محکوم شد. او پس از آزادی از زندان شغل خود را تغییر داد و در شکلگیری مؤسسه بنیاد تعاون و رفاه اسلامی نقش مؤثری ایفا کرد.
مبارزات مخفیانه لاجوردی تا سال 1347 از دید مأموران ساواک پنهان ماند و در این مدت به ساماندهی افراد مذهبی در چارچوب جلسات سیار همت گماشت. او در ادامه مبارزات خود با ورود سرمایهگذاران آمریکایی به ایران در فروردین 1349، مبادرت به تکثیر اعلامیهای تحت عنوان “گامی دیگر در راه تشدید غارتگری” کرد و در اردیبهشت همان سال دستگیر شد و در زیر شکنجههای ددمنشانه دژخیمان ساواک کمرش شکست و بینایی یک چشم خود را نیز تا حد زیادی از دست داد و به چهار سال حبس محکوم شد.
سومین دوران زندان وی 30 فروردین 1353 پایان گرفت. با توجه به آگاهی ساواک از روحیه مبارزهطلبانه سید اسدالله، بعد از آزادی نیز او را تحت کنترل و مراقبت شدید قرار داد و در تاریخ هفتم اسفند 1353مجدداً وی را دستگیر و این بار به 18 ماه حبس جنایی محکوم نمود.
سال 1356 همزمان با اوجگیری حرکتهای مردمی و شکلگیری انقلاب اسلامی، وی در 27 مرداد 1356 همراه با عدۀ زیادی از زندان آزاد شد . با نزدیک شدن به ورود امام خمینی به تهران لاجوردی در کنار مهدی عراقی و بادامچیان زیر نظر شهید آیت الله مطهری از مسئولان کمیته استقبال از امام خمینی بودند. لاجوردی در انتخابات دور اول مجلس شورای اسلامی کاندیدای ائتلاف جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی بود. او به اصرار شهید بهشتی و ناطق نوری دادستانی پرونده اعضای گروهک فرقان را دست گرفت و چند ماه بعد و از 20 شهریور 1359 با نظر مساعد امام خمینی و پیشنهاد آیت الله بهشتی دادستان انقلاب تهران شد. وی به تعقیب و خنثیکردن توطئههای گروهکهای معاند سیاسی، بهویژه گروهک فرقان و منافقین پرداخت و در این زمینه تلاشهای فراوانی کرد.
**لاجوردی و دادستانی انقلاب
اسدالله لاجوردی پس از خاتمه پرونده فرقان و پیشگیری از ادامه ترورها توسط این گروهک، مسئولیت دادستانی انقلاب تهران را در طول سالهای 60 تا 63 برعهده گرفت. لاجوردی با توجه خاص به اهداف منافقان که روی احساسات جوانان سرمایهگذاری کرده بودند، مردم را متوجه ایدههای التقاطی و ضد فطری سازمان منافقین میکرد و به دلیل نفوذ کلام و قدرت در بحث، باعث میشد که بسیاری از عقاید تروریستی بازگردند.
او معتقد بود که اگر کسی توبه کرد باید از مواهب توبه بهرهمند شود و اگر کسی به روی نظام اسلحه کشید به سزای خود برسد. حتی بسیاری از آنها که دستشان به خونی آلوده نبود و توبه نموده بودند در اثر این رفتار او به انقلاب علاقه مند شده و برخی از ایشان پس از آزادی در جبهه ها حضور یافته و به شهادت رسیدند. گروهکها که با رفتار اسلامی و مقتدرانه او مجال هیچگونه فعالیتی نداشتند، با فشارهای بسیار زیادی که از سوی باند مهدی هاشمی و از طریق آیت الله منتظری وارد ساختند، برای برکناریش می کوشیدند.
یکی از نزدیکان شهید می گوید : فشارها از طرف شورای عالی قضایی وقت آنقدر زیاد بود که آقای لاجوردی باید استعفا بدهد، اما ایشان هرگز زیر بار استعفا نمیرفت و البته امام هم به ایشان فرموده بودند که استعفا ندهید و در هر صورت شهید لاجوردی را سال 1363 از کـار برکنار کردند .اکبر هاشمی رفسنجانی نیز در کتاب خاطرات سال 63 خود به این امر اشاره می کند که امام از برکناری آقای لاجوردی که بدون اطلاع ایشان بوده است، ناراحت گردیدند.
اما امام خمینی در همه حالات از لاجوردی دفاع می کرد به گونه ای که بنیانگذار انقلاب حتی در موضوع دفاع از فرزند خود درباره اتهام هایی که به وی وارد می گردیده است، شهید لاجوردی را سنگ محک راستین بودن دیدگاههای مرحوم حاج سید احمد خمینی قرار می دهند و می فرمایند: در امور سیاسی مدتی تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهایی از او میدیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی میشد و مخالفتهایی میشد (غیر) از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریباً فاجعه میدانست.
شهید لاجوردی پرونده اغلب گروهکها را به سامان رساند، اگرچه با موانعی که برخی مقامات وقت در کار او ایجاد کردند نتوانست پرونده برخی را تا انتها دنبال نماید. بنا بر نقل نزدیکانش وی بعد از آنکه برخی از عـنـاصـر پایین سازمان پیکار اعدام شدند اما رهبران سازمان و کادر مرکزی با توصیه شورای عالی قضایی آزاد شده بودند؛ در پای آن حکمی که از طرف شورای عالی قضایی صادر شده بود، نوشت: «خدایا من با دیدن این حکم ، مرگ خود را آرزو میکنم که در نظام جمهوری اسلامی زیردستی آن کسی که تابع شخص دیگری است باید اعدام شود اما کـسـی کـه دسـتور صادر کرده از زندان آزاد میشود و در خارج از کشور همچنان زندگی کند و مدام اتهام به نظام جمهوری اسلامی نسبت دهد.»
وی پس از آنکه از مقام خود عزل می گردد به شغل آزاد روی آورد و چند ماه بعد پنج بار به جبهه ها اعزام شد وعلی رغم سنش و آثار باقی مانده از شکنجه های زندان کارهای سنگینی مانند ساختن سنگر و خالی کردن جعبه مهمات در خطوط مقدم را نیز به عهده گرفت.
پس از تغییر مدیریت قوه قضائیه، آیت الله یزدی با سفارش سید احمد خمینی، لاجوردی را به همکاری دعوت کرد و ریاست سازمان زندانها را به اوسپرد ؛ بدین گونه لاجوردی جایگزین مجید انصاری شد.
**من را لاجوردی شکنجه کرده!
طاهرزاده از بازماندگان نسل اول سازمان مجاهدین خلق که پس از پیروزی انقلاب حاضر به همکاری با مسعود رجوی نشد در بیان خاطره ای از روزهای دادستانی انقلاب توسط لاجوردی می گوید: بعد از انقلاب در اوین لاجوردی از من دعوت کرد و گفت بیا این تخم و ترکههایت را ببین. ببین توی ایران چی پاشیدی! آن موقع من در کمیته ستاد مشترک بودم. من به اوین رفتم. با لاجوردی از قبل همسلول بودیم و همدیگر را خوب می شناختیم. آقای لاجوردی از بعضی مسائل اصلاً نمیگذشت. در میان مجاهدین، غیر از من فکر نمیکنم کسی را قبول داشتند، حالا چه دلیلی داشت؟ نمیدانم، ولی میدانم که آدم باهوشی بود.
ایشان آمد و به من گفت: چطوری داداش؟ گفتم: خوبم. تو چطوری؟ داری جلادی میکنی؟ قاه قاه خندید و گفت: بیا میخواهم نشانت بدهم که دارم چه میکنم. همین طور که به طرف دفترش در طبقه 2 یا 3 میرفتیم، چند تا دختر آمدند. صدایشان زد و گفت بیائید. آمدند جلو. از آنها پرسید: در اینجا کسی شما را شکنجه کرد؟ هیچ یادم نمیرود.
یکی از دخترها که مشخص بود او را نمی شناخت، گفت: بله. آقای لاجوردی ما را شکنجه کرد. لاجوردی به من اشاره کرد و گفت: این آقا را آوردهایم که لاجوردی هر کاری کرده، تنبیهش کند. حالا بگویید چه شکایتی دارید؟ آنها حرفهایی زدند و بعد آقای لاجوردی به یکی از پاسدارها گفت آنها را ببرد. بعد رفتیم دفترش و آقای طهوری هم آمد و ناهار را هم با هم خوردیم و تا عصر بودم و برگشتم به کمیته. گفتم: اسدالله! من از این چیزها اطلاعی ندارم.
اینها تخم و ترکههای ما نیستند. ما این قدر آدمهای نپخته که این جوری به کسی اتهام بزند، نداریم. اگر حقیقت را بگوید، چه بهتر و این شهامت است، ولی اینکه ندیده و نشناخته حرف بزند و بدون اینکه کسی را بشناسد، به خود تو بگوید لاجوردی مرا شکنجه کرده، چنین آدمی نداریم. این خاطره هیچ یادم نمیرود. در محوطه اوین بود.
**چرا لاجوردی عزل شد
اداره دادستانی انقلاب تهران در زمانی که گروهک ها بخصوص منافقین با جمع آوری سلاح در خانه های تیمی بیش از چند هزار نفر از مردم تهران را به شهادت می رساندند و پایتخت هر روزشاهد درگیری های مسلحانه بین نیروهای امنیتی انقلاب و گروهک ها بود، بسیار دشوار بود. برخورد مقتدرانه لاجوردی با محاربین سبب شد تا نارضایتی کسانی که دوستان و یا اقوامشان در این برخوردها زندانی و یا اعدام می شدند، برانگیخته شود. بازداشت حسن لاهوتی، پدر دامادهای هاشمی رفسنجانی از جمله این برخوردها بود.
همچنین توصیه ناپذیری لاجوردی سبب نارضایتی شدید جناح چپ شده بود. بهزاد نبوی پس از گذشت نزدیک 30 سال از اعدام محمدرضا سعادتی، رهبر منافقین در زندان اوین هنوز نمی تواند عصبانیتش را پنهان کند.
بهزاد نبوی سال گذشته در گفت و گویی با ارگان داخلی سازمان مجاهدین انقلاب گفته بعد از دست به اسلحه بردن منافقین، شهید لاجوردی استدلال می کرد که کسانی که نگذاشتند منافقین را قبل از شروع عملیات مسلحانه بازداشت و مجازات کنیم، همدست آنان هستند و با این استدلال بعدها (نه در حیات رجایی، بهشتی و… بلکه پس از شهادت آن ها) ما را منافقین جدید می خواند. جالب اینکه کسانی که شهید رجایی حاضر نبود یک روز با آنان همکاری کند خونخواه رجایی می شوند و خسرو تهرانی که شهید رجایی بارها می گفت من حتی از راه رفتن ایشان لذت می برم قاتل رجایی می شود؟!
این ادعا درباره شهید لاجوردی که رجایی حاضر به یک روز همکاری با وی نبوده در حالی مطرح می شود که شهید رجایی لاجوردی را به عنوان وزیر بازرگانی مطرح کرد و بنی صدر به دلیل مواضع روشن لاجوردی نپذیرفت و یکی از موارد اصلی درگیری شهید رجایی بابنی صدر در تنظیم کابینه بود که سبب شد تا شش ماه دولت رجایی بدون وزیر بازرگانی باشد.
اسدالله لاجوردی از اولین شخصیت هایی بود که بنای برخورد با باند مهدی هاشمی را داشت و این برخورد سبب فعالیت گسترده آیت الله منتظری علیه او شده بود. حتی گواهی محمد منتظری بر عدم برخورد های غیراسلامی در زندانها نیز آیت الله منتظری را ساکت نکرد و هیأت های تحقیق منتظری که برای مچگیری از لاجوردی تشکیل شده بود با حمایت محقق داماد، رئیس وقت سازمان بازرسی کشور، موسوی خوئینی ها، یوسف صانعی دادستان کل کشور مشغول بودند.
حجت الاسلام و المسلمین حسینعلی نیری از قضات دادگاههای انقلاب در مورد فشار آقای منتظری بر شهید لاجوردی میگوید: منافقین در آن زمان با بیت آقای منتظری در ارتباط بودند و در آنجا بسیاری از مسائل را بزرگنمایی میکردند و این موجب شد که آقای منتظری احساس کرد این مسائل واقعیت دارند، لذا به شورای قضایی آن زمان فشار آورد که آقای لاجوردی عزل شود و کس دیگری را بیاورند. یادم هست بعد از شهید لاجوردی، آقای رازینی آمدند که آقای منتظری به ایشان اعتماد داشت.با این حال بعد از گذشت مدتی، یک روز به او گفته بود، «رازینی! شنیدهام فک 400 نفر را خرد کردهای. آقای رازینی جواب داده بود، “شما یکیشان را به من نشان بدهید"»
اما شاید مهمترین دلیل برکناری اسدالله لاجوردی از دادستانی انقلاب، پیگیری گسترده وبدون اغماض پرونده هشت شهریور بود که مستقیماً دفتراطلاعات نخست وزیر را هدف گرفته بود.
**آخرین سخنرانی
اما اسرار برکناری اسدالله لاجوردی از دادستانی انقلاب تهران با حکم شورای عالی قضایی در آخرین سخنرانی او در 29 دیماه 1363 در تودیع صمیمانه با جمع همکارانش در دادستانی تهران عیان می شود.
لاجوردی در این سخنرانی ضمن تأکید بر ضرورت باقی ماندن آنها برای حفظ انقلاب، خبر می دهد که با تمام فشارهایی که به او آورده اند، تا آخرین نفس در برابر جریان نفاق ایستادگی کرده است تا عزلش کنند. او توضیح می دهد که اگر در پرونده ای عفوی صورت گرفته است که نا حق بوده و او در کنار آن نوشته است که با نظر این دادستانی نبوده اما به آن عمل کرده است، بدان جهت است که امام به من گفتند که باش، دادستان باش، حرف شورا را هم گوش کن … به امام عرض می کردم که شما به من بگوئید برو، چون من به اینها گفته بودم که من استعفا بده نیستم… برای اینکه در خیلی از مسائل من یقین دارم او در آن جلسه توضیح می دهد که بزرگ ترین مشکل او توصیه ناپذیریش در برابر کسانی بوده است که بعدها در وصیتنامه آنها را منافقین انقلاب نامیده است و اعتراض به عدم اجرای عدالت از سوی کسانی که تحت تأثیر آنها قرار گرفته اند. از جلسه اش با شورای عالی قضایی در آخرین روز می گوید و اینکه به او پیشنهاد ارتقای سازمانی در قبال کنار گذاشته شدن از دادستانی انقلاب داده اند و او گفته است که شما مرا در اینجا تحمل نمی کنید، چگونه خواهید توانست در آنجا تحمل کنید.
از صدای رسایش در اعتراض به بی عدالتی و تاثیر پذیری از حامیان نفاق می گوید و از حال خود وقتی حکم آزادی یکی از سه نفر مرکزیت جناح انقلابی راه کارگر را بر اثر توصیه پذیری می بیند، تنها به دلیل آنکه پدر او پزشک منتظری بوده است.
در جریان این اعتراضها موضوع نوشین نفیسی را مطرح کردم. نوشین نفیسی جزو یکی از سه نفر مرکزیت جناح انقلابی راه کارگر بود. وقتی چنین فردی را بیاورند آزاد کنند، من به آنها گفتم که وقتی [دستور] آزادی او را دیدم، از خدا مرگم را خواستم و در پرونده هم نوشتم. نوشتم خدایا تو شاهدی وقتی که این تبعیض را در جمهوری اسلامی دیدم از تو مرگم را خواستم…
گفتم نوشین نفیسی را آزاد میکنید تا پدرش خوشش بیاید؛ اینکه مرکزیت و محور آزاد شود و زیرمجموعه آن اعدام، ظلم است. چرا 5 ردیف زیر او اعدام بشود اما مرکزیت آزاد بشود؟ این ظلم است و اگر قرار است یک وقت خدای نکرده این نظام جمهوری اسلامی لطمه بخورد، از ناحیه این ظلمها است. ظلم برای من قابل تحمل نیست. علیرضا تشید را باز مطرح کردم.
گفتم علیرضا تشید در تیرماه حکم اعدامش تأیید شده، اما شما تا حالا نمیگذارید اعدام بشود، در زندان 150 نفر را کمونیست کرده و دنبال کارش هستید تا این را هم از مرگ نجات دهید. اینها برای من قابل تحمل نیست. به آنها گفتم در این رابطه بچه های شعبه 6 یکجا همه استعفا دادند که گفتم نمیپذیرم… این بچه ها همانهایی هستند که از خود شماها این مسائل مذهبی را یاد گرفته اند.
او به چندین مورد اعمال نفوذ برای رهایی چهره های شاخص نفاق اشاره می کند، توضیح می دهد که او را به خاطر انجام دستور امام مؤاخذه کرده اند و … و تأکید می کند که با تمام این شرایط چون دستور امام بر ماندن بوده است، او تا زمانی که عزلش نکردند، در چارچوب قانون ایستادگی کرده است.
برادران در ماشین به من گفتند لاجوردی بماند هم کاری نمی تواند بکند، من به شما می گویم، شما هم می دانید، من آدمی نیستم که کوتاه بیایم. فقط یکجا کوتاه می آیم، این را هم بارها گفتم امام اگر به من بگوبد برو در آتش- من دلم می خواهد یک دفعه امام این را امتحان کنند. اگر آتش روشن بکنند این وسط هم به من بگویند برو در آتش- بدون پروا می روم در آتش.
**ترور و شهادت
در ماههای ابتدایی سال 77 پایمردی و اصرار لاجوردی بر اجرای قانون در سازمان زندان ها سبب می گردد که توسط برخی جریانها تحمل نشود و بر اساس یک پروژه زیرکانه و برخلاف نظر ریاست قوه قضائیه استعفای او به رسانه ها اعلام گردد؛ او در پاسخ به دعوت آیت الله یزدی با توجه به کسالتهای جسمی حاصل از شکنجه های بسیارزندان از یک سو و عدم تحمل مرام پایمردی وی بر قانون توسط گروهی از جریانها از سوی دیگر، از پذیرش مسئولیت جدید خودداری کرد و بار دیگر به شغل آزاد روی آورد .
در طول سالهای پس از انقلاب منافقین بارها کمر به ترور و قتل اوبستند ولی در هر بار ناکام بودند تا این که در اول شهریور 1377 شهید لاجوردی توسط علی اصغر غضنفرنژاد و علی اکبر اکبری ده بالایی از اعضای گروهک منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید.
در جریان ترور، دو تن از تروریست ها توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند. علی اکبر اکبری ، در اثر شدت جراحات وارده در حین عملیات، در بیمارستان درگذشت و فرد دوم (که علی اصغر غضنفر نژاد- معروف به سیاوش) نام داشت به شرکت فعال خود در این جنایت تروریستی اعتراف کرد.
وی اقرار کرد که از سوی گروهک منافقین، جهت انجام این ترور آموزش دیده و به ایران عزیمت کرده است. وی اعتراف کرد که دوره های مختلف تروریستی (از جمله نحوه ترور شهید لاجوردی) را در عراق و در مقر گروهک منافقین آموزش دیده است. این منافق تروریست، در یک برنامه تلویزیونی که چند هفته پس از ترور، از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید، تمام نکات مربوط به این ترور را فاش کرد.
در شب اجرای این ترور، گروهک منافقین، طی بیانیه ای، به صورت رسمی، مسئولیت ترور را پذیرفت. ساعاتی پس از شهادت اسدالله لاجوردی، خبرگزاری جمهوری اسلامی که زیر نظر فریدون وردی نژاد اداره می شد، حاضر نشد عنوان شهید را برای لاجوردی به کار گیرد.
این مسئله حتی در سخنان رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه ظهر روز عاشورای (26 فروردین ) سال 79 نیز انعکاس یافت: من این درد درونى خودم را فراموش نمىکنم که در یکسالونیم پیش، وقتى که شهید عالىمقام و سید عزیز و بزرگوار، شهید لاجوردى به شهادت رسید - کسى که چهره بسیار درخشانى بود و بسیار کسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند که این مرد چه کرد و کجاها بود و چگونه زندگى کرد؛ چه زندانهایى کشید و چه زحمتهایى متحمل شد. بعد از انقلاب نیز بىتظاهرترین کارها را که سختترین هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهید شد - یکى از روزنامهها نوشت ترور لاجوردى، ترور نیست! یعنى آنها عنوان ترور را هم عوض کردند.
شهادت اسدالله لاجوردی در زمانی که مسئولیتی رسمی بر عهده نداشت و همانند شهروندی عادی و بدون محافظ و با دوچرخه ای در محل کار آزاد خود حاضر می گشت خود پرونده ای است که نیاز به کارشناسی گسترده دارد.
بدون قضاوت درباره درستی یا نادرستی این تحلیل بد نیست به مطلبی که در یکی از رسانه های اینترنتی نوشته شده است اشاره ای شود: منافقین می توانستند با توجه به ریسک پذیری بالای این نوع اقدامات هدف بهتری را انتخاب کنند که دارای مناصب حکومتی بوده و ترور وی دال بر قدرت بالای عملیاتی گروهک منافقین باشد و اینکه ممکن است ادعا شود منافقین به خاطر کینه ای که از شهید لاجوردی داشتند او را به عنوان هدف انتخاب کردند اما این ادعا نیز منتفی می باشد به دلیل اینکه شهید لاجوردی مدت زیادی بود که از مسئولیت های خود کناره گرفته و با همان ساده زیستی همیشگی مشغول کسب و کار سنتی خود یعنی پارچه فروشی در بازار بود و منافقین خیلی پیش از آن می توانستند آن شهید بزرگوار را ترور کنند.
اما آنچه که موجب شد تا منافقین شهید لاجوردی را به عنوان هدف و آن مقطع را به عنوان زمان ترور انتخاب کنند تنها یک موضوع بود و آن هم چیزی نبود جز تلاش آن شهید در هفته های آخر عمر خود برای پیگیری مجدد پرونده منافقین انقلاب.
با شهادت لاجوردی دو بعد تازه از وی آشکار می گردد، بعد اول با انتشار وصیتنامه اش که نگرانی او از جریان منحرف سومی در انقلاب که آنها را منافقین انقلاب نامیده است، ژرف نگری وی آشکار می گردد، علی الخصوص که وی این وصیتنامه را در زمان حضورش در جبهه های دفاع مقدس در سال 64 نگاشته بود و تا آن روز آن را همچنان به قوت خود باقی می دانست:
خدایا تو شاهدی چندین بار با عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را (همانها که التقاط به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجایی و باهنر را می کشند هم به سوگشان می نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی وسپس… برقرار می کنند، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می شوند، هم در مبارزه علیه آنان (و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافق کشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فقاهت روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند.) به مسئولین گوشزد کرده ام، گفته ام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است چرا که علاوه بر همه شیوه های منافقانه منافقین، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته، صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند به گونه ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند.
با انتشار وصیتنامه اش که اثر بسیار جدی در میان موافقان و مخالفانش داشت، آیت الله یزدی خطیب جمعه آن هفته تهران، مطالعه این وصیتنامه امام گونه را پند آموز خواند و آن را بهشدت مورد توصیه قرار داد. در پی این تأکید خطیب جمعه، نشریه عصرما ارگان سازمان مجاهدین انقلاب که مخاطب وصیتنامه را خود تلقی کرده بود، در قالب نامه وارده نقدی تند بر آن منتشر ساخت. بعدها سعید حجاریان در مصاحبه معروفش با باقی در این باره چنین گفت: بچه ها از زندان با لاجوردی اختلاف داشتند… ما در عصر ما وصیتنامه لاجوردی را نقد کردیم (با اینکه تازه شهید شده بود) تحت عنوان دشمن شناسی وارونه!
**دم پله های مسجد امام تمام کرد
احمد قدیریان ازنزدیکان شهید لاجرودی درباره نحوه شهادت ایشان می گوید: تقریباً یک ماه مانده به شهادت سید، رفتم به منزلش و گفتم، «حاجی! تو را میزنند.» یک کمی بینش امنیتی دارم. گفت، «کسی به من کاری ندارد.» گفتم، «حاجی! دقت کن.» گفت، «من همه پاسدارها را آزاد کردهام و گفتهام که بروند.» گفتم، «من برایت چه کنم؟» گفت «من خیلی از خانه بیرون نمیروم. سر کار هم با دوچرخه میروم.» خیلی عادی میرفت و آن وقت آن حرفها را دربارهاش میزدند و میزنند.
در محل کارم نشسته بودم که بچهها زنگ زدند که آقای لاجوردی را در بازار زدند. من دیگر چیزی حالیام نشد. به مسئول روابط عمومیمان گفتم “دوربینت را بردار، راه بیفتیم.” 10 دقیقه هم طول نکشید که رسیدم پشت مغازه او در بازار جعفری و دیدم کرکره مغازه را کشیدهاند پایین. کلید را نمیدانم چه کسی برداشته و برده بود. من از بالای در کرکره رفتم داخل مغازه و گفتم، «بگویید نماینده دادستان آمده و در را باز کنند.» در را باز کردند.
اسماعیلی سر تیر شهید شده و آنجا افتاده بود، اما سید را برده بودند بیمارستان، چون هنوز نفس میکشید. سید دم پلههای مسجد امام تمام کرده بود. من رفتم بیمارستان سینا بالای سرش. آن کسی که دستگیر شده بود، نیروی انتظامی اشتباه کرده و او را نگشته بود و او هم سیانور خورده بود و تا برسانندش بیمارستان لقمانالدوله، از بین رفت.
ضارب اصلی، غضنفر نژاد بود که او را توی آبادان گرفتیم. فرمانده عملیات بود. شمالی بود و دورههای مختلف نظامی را دیده بود و رجوی به او گفته بود که اگر این کار را انجام بدهی، موقعی که برگردی، از نظر تشکیلاتی بالا میروی. او موقعی که سید را زد، فرار کرد و توی مسجد شاه تیراندازی هوایی کرد.
بعد هم یک تاکسی گرفت و رفت میدان شوش و دو تا اسلحهاش را انداخت داخل جوی آب و رفت سه راه سلفچگان و از آنجا رفت اهواز. توی اهواز هم یک رادیو خرید و میگفت توی رادیو شنیدم که آقای لاجوردی شهید شده. من در جریان دادگاه غضنفرنژاد بودم. او دورههای مختلفی را دیده بود و چند بار هم او را در بازار بغداد برده و به او یاد داده بودند که بازار جعفری این طوری است.
صبح آن روز میروند و مغازه را شناسایی میکنند و بعد میروند مسافرخانه نزدیک آنجا و اسلحههایشان را مسلح میکنند و برمیگردند بازار جعفری و حاجی را ترور میکنند. یکی دو تا از بچهها آنجا بودند که زخمی میشوند و آقای اسماعیلی هم که در جا تمام میکند.
یکی از شاخصترین شخصیتهایی که نقشی موثر در پیروزی انقلاب اسلامی و حفظ آن در سال های ابتدایی داشتند، «سید اسدالله لاجوردی» است.
او که ازجمله انقلابیون با سابقه محسوب میشود، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در آغاز دهه 60 -که شاید بتوان آن را ملتهبترین دوران 4 دهه اخیر دانست- یکی از حساسترین مناصب نظام یعنی دادستانی انقلاب مرکز (تهران) را برعهده داشت.
لاجوردی به واسطه حضور در این مسئولیت و نیز سابقه برخورد با گروهکها به ویژه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از سالها قبل از پیروزی انقلاب و البته روحیات و منش انقلابی خود، مورد بیشترین هجمههای ضدانقلاب قرار داشت؛ به گونهای که هنوز پس از گذشت 2دهه از شهادت وی (اول شهریور 77) دشمنانش او را رها نمیکنند. استفاده از القابی نظیر جلاد، قصاب و خونریز خصوصا از سوی باقیماندگان منافقین در خارج از کشور نشان دهنده عمق کینه آنها از «آقای دادستان» است.
«مرد پولادین انقلاب» اما تا آخر عمر بر همان سبک و سیاق انقلابیاش ماند و تا جایی که توانست - آنگونه که اعتقاد داشت- خدمت کرد و تا وقتی بر مسند قدرت بود، به سفارش هیچ فردی (حتی مقام بالاتر از خود) درباره هیچ متهمی وقعی ننهاد.
گروه سیاسی خبرگزاری فارس، در چهل سالگی انقلاب اسلامی، در پرونده ای ویژه با عنوان «دادستان انقلاب» به بررسی نقش و جایگاه «سید اسدالله لاجوردی» در جریان مبارزات و تثبیت نظام جمهوری اسلامی خواهد پرداخت؛ مردی که بسیاری معتقدند ازجمله موثرترین افراد در عبور دادن این انقلاب از دل طوفانها بود.
پیش از شروع، ذکر دو نکته ضروری است:
اول: سعی کردیم در این گزارشها و گفتگوها -که برخی از آنها برای اولین بار در فضای رسانهای کشور منتشر میشود- روایتی صادقانه از کارنامه سید اسدالله لاجوردی ارائه دهیم تا مخاطب -بخصوص نسل جوان که شاید آشنایی کمتری با شخصیتهای نسل اول انقلاب دارند- با چهره واقعی او آشنا شوند.
دوم: در این پرونده تلاش کردیم تا از همه طیفها –خصوصاً مخالفین لاجوردی- دعوت به گفتگو کنیم و به بیان علل مخالفتهای لاجوردی با آنها و بالعکس بپردازیم ولی متاسفانه علی رغم پیگیریهای متعدد، برخی از آنها حاضر به انجام گفتگو نشدند و برخی دیگر نیز اظهار نظر را به زمانی دیگر موکول کردند. برای همین ما تنها میتوانیم به گفتههای سابق برخی از این آقایان و اظهارات گذشتهشان در این خصوص استناد کنیم.
به هرحال گروه سیاسی خبرگزاری فارس اعلام میدارد چنانچه در خلال انتشار این پرونده -و یا حتی پس از آن- افرادی تمایل به صحبت داشتند، خصوصا آنها که در جریان گفتگوها و گزارشها نامی از آنها برده خواهد شد، با کمال میل این فضا در اختیار آنها قرار خواهد گرفت.
امیدواریم همه مسئولین و نقشآفرینان این نظام که در دهههای قبل مسئولیتهای مهمی برعهده داشتند و گاهاً تنها افراد مطلع از برخی نقاط تاریک و مبهم در جریان انقلاب اسلامی هستند، ملاحظات خود را کنار گذاشته و پاسخگوی نسلهای جوان جهت تنویر افکار عمومی باشند چراکه برخی از آنها در سالهای گذشته از میان ما رفتند و بسیاری از ناگفتههای انقلاب را هم با خود بردند؛ بدون اینکه در گفتگویی شرکت کنند و یا کتاب خاطراتی از خود به جای بگذارند.
سیمای پیش از انقلاب لاجوردی
* اسدالله فرزند علی اکبر
سال 1314 سال وقوع اتفاقات تاریخی مهمی در ایران بود، تغییر تاریخ رسمی کشور به «هجری شمسی» و ممنوعیت به کار بردن ماه های قمری، اجباری شدن کلاه شاپو، تغییر شکل لباس در قالب متحدالشکل کردن افراد، محدودیت برگزاری مجالس ترحیم در مساجد و قیام مسجد گوهرشاد در اعتراض به مسئله کشف حجاب.
در همین سال و در یکی از محلات جنوبی شهر تهران کودکی از پدری چوب فروش متولد شد که سالهای بعد نقش مهمی در سپهر مبارزاتی علیه رژیم محمدرضا پهلوی و بعد از آن در تثبیت انقلاب اسلامی در دهه60 ایفا کرد.
«سید علی اکبر لاجوردی» و «قمر خانم قائم الصباح» نام پسر را «اسدالله» گذاشتند.
سید اسدالله لاجوردی در سال 1320 و همزمان با خلع رضاشاه و تبعید او به جزیره موریس، در یکی از مدارس تهران ثبت نام کرد. پس از 7 سال تحصیل، در سال 1327 وارد دبیرستان شد اما بعد از 2 سال به دلیل فقر مالی خانواده و به رغم علاقهای که به تحصیل داشت، مجبور به ترک دبیرستان شد.
او که با ترک تحصلی، به کار عمده فروشی چوب مشغول شده بود، به صورت همزمان دروس حوزوی را نیز نزد مرحوم شاهچراغی و مرحوم مرتضی لنکرانی آموخت.
کنارهگیری «سید اسدالله» از دبیرستان مقارن شد با اوج مبارزات آیتالله کاشانی و نهضت فداییان اسلام به رهبری [شهید] سید مجتبی نواب صفوی. دوران نوجوانی و جوانی او نیز در کوران حوادثی مانند ترور حاجیعلی رزم آرا [نخستوزیر] توسط فداییان اسلام، ملی شدن صنعت نفت، قیام سی تیر و سقوط دولت مصدق سپری شد.
* حضور در گروه شیعیان
«اسدالله» در جریان کار در بازار و بواسطه حضور در کلاسهای درس مرحوم شاهچراغی، با [شهید] حاج صادق امانی -که او نیز در این کلاسها شرکت میکرد- آشنا شد.
این آشنایی نهایتا به وصلت خانوادگی انجامید و صادق امانی با خواهر اسدالله لاجوردی ازدواج کرد. تداوم این دوستی، لاجوردی را به «گروه شیعیان» کشاند.
گروه شیعیان هر صبح جمعه در طبقه دوم ساختمانی واقع در جنب پارک شهر تشکیل جلسه میداد. احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر در دستور کارشان بود و سعی میکردند جامعه را از گرایش به جریانات غیردینی که در آن زمان به شدت فعال بودند، بازدارند.
اسدالله بادامچیان در کتاب اسطوره مقاومت در توضیح فعالیتهای این گروه میگوید: «این جمعیت کارهایشان بر پایه امر به معروف و نهی از منکر بود و کارهای اجتماعی داشت؛ اعلامیه میداد و راجع به مضرات مثلا مشروبات الکلی، با استدلال از قرآن و احادیث و نکات بهداشتی و علمی، جزوه میداد. هر هفته، هر فرد از این جمعیت، گزارشی از کارهایش میداد که در این هفته با چند نفر صحبت کردم، چه کسانی را نمازخوان نمودم، چند نفر را به ترک کارهای زشت، از قبیل مشروب بازی و قمار بازی واداشتم و از این قبیل…»
یکی از دلایل تشکیل این گروه احساس سرخوردگی نیروهای مذهبی از مبارزه سیاسی پس از خانه نشین شدن آیتالله کاشانی بود.
* نخستین مواجهه با آیتالله خمینی
پس از فوت آیتالله العظمی بروجردی مرجع بزرگ شیعیان، نخستین مواجهه جدی آیتالله خمینی(ره) با رژیم شاهنشاهی در مخالفت با طرح «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» نمود یافت، براساس این لایحه -که در 16 مهر 1341 تصویب شده بود- واژه اسلام از شرایط انتخاب شوندگان مجلس حذف شد و مراسم تحلیف به جای قرآن کریم، با هر کتاب آسمانی دیگری نیز قابل اجرا بود.
آیتالله خمینی در واکنش به این مساله طی تلگرافی به شاه، «شرایط لایحه را موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین» دانست و خواستار حذف مطالب خلاف دین اسلام از برنامههای دولتی شد. (صحیفه نور ص 37)
رژیم در پی اعتراضات مراجع و روحانیون و متدینین، قول داد این لایحه را لغو کند اما بر خلاف وعدهها عملی برای لغو آن انجام نداد.
آیتالله خمینی در روز جمعه 8 آذر 1341 در قم به سخنرانی پرداخت و تصریح کرد که هیات دولت باید طی مصوبهای لغو لایحه را اعلام کند.
رژیم که چارهای جز عقبنشینی نمیدید به طور رسمی در روزنامهها اعلام کرد که: «به تصویب هیات دولت تصویبنامه 1341/7/14 مربوط به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی قابل اجرا نخواهد بود».
آن سخنرانی در قم، اولین آشنایی لاجوردی با آیت الله خمینی بود.
* عضویت در جمعیت موتلفه اسلامی
ملاقات گروههای مختلف با امام، موجب نزدیکی آنها شد.
اعضای این گروهها در طول فعالیت علیه تصویب لایحه انجمنهای ایالتی-ولایتی، به ضرورت ایجاد یک تشکل سیاسی-اسلامی رسیدند.
چند روز پس از لغو لایحه جنجالی، آیتالله خمینی اعلام کرد که رژیم با تصویب چنین لایحهای میخواست میزان نیروهای مخالف با الغای اسلام را بسنجد و حال با انجام این آزمایش به فکر حمله دیگری خواهد بود و از تمام گروهها خواست تا با تحکیم ارتباطشان با یکدیگر برای حمله تازه آماده باشند.
در اوایل سال 42 حضرت امام اعضای دو گروه مسجد «امین الدوله» و مسجد «شیخ علی» را به همکاری و ائتلاف فراخواند.
کمی بعد گروه «اصفهانیها» نیز به این ائتلاف پیوست و از آن پس این تشکل جدید «هیاتهای موتلفه اسلامی» نام گرفت. شورای مرکزی ایجاد و از هر گروه، 4 نفر در این شورا عضو شدند.
از گروه مسجد «شیخ علی»، صادق امانی، محمدصادق اسلامی، اسدالله لاجوردی و حسین رحمانی؛ از گروه مسجد «امین الدوله» محمدمهدی عراقی، حبیبالله عسکراولادی، مهدی شفیق و ابوالفضل توکلی بینا و از گروه «اصفهانیها»، سید محمد میرفندرسکی، سید علاءالدین میرمحمد صادقی، عزتالله خلیلی، مهدی بهادران، شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی را شکل دادند.
موتلفه علاوه بر کمیته مرکزی، شورایی به نام شورای روحانیت داشت که در اموری که اجازه حاکم شرع لازم بود، وارد میشد. اعضای شورای روحانیت جمعیت موتلفه که با اشاره مستقیم امام انتخاب شده بودند، شامل شهید مطهری، شهید بهشتی، آیت الله انواری و حجتالاسلام مولایی میشد.
در دوران نخستوزیری «حسنعلی منصور» و جریان کاپیتولاسیون، مبارزات موتلفه اسلامی به یکی از نقاط عطف خود رسید.
لایحه کاپیتولاسیون که در آخرین روزهای نخستوزیری «اسدالله علم» تنظیم شده بود، در سوم مرداد 43 و در زمان نخستوزیری حسنعلی منصور به تصویب مجلس سنا رسید و مجلس شورای ملی نیز در 21 مهر همان سال آن را تصویب کرد.
در این زمان یکی از کارمندان مجلس شورای ملی که از علاقمندان آیتالله خمینی بود، متن صورت مذاکرات مجلس را در اختیار اعضای موتلفه قرار داد تا به آگاهی امام برسانند. (کتاب ناگفتهها؛ محمد مهدی عراقی ص 207)
امام خمینی با اطلاع از جزئیات لایحه، سخنرانی شدیداللحنی علیه آن ایراد کرد و در پی آن در اعلامیهای، تصویب لایحه کاپیتولاسیون را سند بردگی و وحشی بودن ملت ایران از طرف مجلس دانست. (صحیفه نور ج 1 ص 415- 424)
موتلفه اعلامیه آیتالله خمینی را در سطح وسیعی توزیع کرد و لاجوردی نیز نقش پررنگی در طراحی و توزیع اعلامیهها داشت.
یک هفته پس از انتشار اعلامیه و مواضع امام خمینی، رژیم در نیمه شب 13 آبان 43 ایشان را بازداشت و به ترکیه تبعید کرد. موتلفه نیز در پاسخ به این اقدام، اعدام انقلابی حسنعلی منصور را در راس برنامه های خود قرار داد.
2 بهمن 1343 محمد بخارایی «منصور» را در میدان بهارستان ترور کرد اما موفق به فرار از صحنه عملیات نشد و همین موضوع سبب دسترسی ساواک به اعضای موتلفه شد.
اعضای اصلی تیم ترور منصور، «محمد بخارایی»، «حاج صادق امانی»، «مرتضی نیکنژاد» و «رضا صفارهرندی» بودند و البته افراد دیگری نیز ازجمله «سید علی اندرزگو»، «حاج مهدی عراقی»، «اسدالله لاجوردی»، «حبیبالله عسکراولادی» نیز به آنها کمک میکردند.
* اولین تجربه زندان
صادق امانی در جریان تحقیقات ساواک در ارتباط با قتل منصور بازداشت و اسدالله لاجوردی نیز به سبب خویشاوندی با او در 13 اسفند 43 به عنوان عضو کمیته مرکزی موتلفه دستگیر و در زندان قزل قلعه زندانی میشود.
صادق امانی، بخارایی، نیکنژاد و صفار هرندی به اعدام محکوم شدند و باقی اعضای موتلفه به زندان. لاجوردی به 18 ماه حبس تأدیبی محکوم و پس از پایان محکومیت در 2 شهریور 45 از زندان آزاد شد.
گزارش آزادی لاجوردی پس از 18 ماه زندان
او پس از آزادی از زندان، مانند دیگر اعضای موتلفه، فعالیتهای مخفیانه خود را ادامه داده و شغل خود را هم از چوب فروشی به فروش پوشاک تغییر میدهد.
* اقدامات فرهنگی موتلفه دوم
موتلفه دوم که پس از ترور منصور شکل گرفته بود توسط بزرگانی چون [شهید] مرتضی مطهری هدایت میشد.
یکی از اقدامات لاجوردی در این زمان شرکت در تاسیس بنیاد تعاون و رفاه اسلامی بود. بنیاد تعاون در لفافه فعالیتهای فرهنگی و خیریه خود، در عمل به خانوادههای مبارزان که در تنگنای مالی قرار داشتند کمک میکرد.
یکی دیگر از اقدامات بنیاد تعاون و رفاه اسلامی، تاسیس مدرسه رفاه بود. فرش فروشها هزینه عمده خرید مدرسه را تقبل کردند و در کوچه پشت مجلس شورای ملی مدرسهای خریداری شد.
مدرسه رفاه مخصوص دختران بود و سالی 500 تومان شهریه داشت. این مدرسه با دو کلاس اول ابتدایی و اول متوسطه شروع به کار کرد و قرار شد در صورت افزایش امکانات، هر سال یک کلاس به تعداد کلاسهای مدرسه اضافه شود. شهیدان رجایی و باهنر به اعتبار سابقه آموزشی و اجرایی در آموزش و پرورش به جلسات مدرسه دعوت شدند و مسئولیت اداره مدرسه به آنان محول شد.
* سال سرنوشتساز
سال 1349 سال سرنوشتسازی در زندگی سید اسدالله لاجوردی بود؛ یعنی زمانی که تعدادی از سرمایهداران آمریکایی در اوایل این سال به منظور سرمایهگذاری در بخشهای مختلف اقتصادی، وارد ایران شدند.
بانکهای آمریکایی نقش مهمی در امور بانکداری ایران برعهده داشتند و این امر آمریکاییها را به سرمایهگذاران درجه اول خارجی در ایران تبدیل کرده بود.
در اعتراض به اعلام جریان کنسرسیوم اقتصادی، لاجوردی در فروردین 49 و همزمان با ورود سرمایهگذاران آمریکایی، اقدام به تکثیر اعلامیهای با عنوان «گامی دیگر در راه تشدید غارتگری» کرد.
متن این اعلامیه را یکی از دوستان لاجوردی به نام «محمد علی هاشم بیک لشکری» به او داد و لاجوردی اعلامیه را در حدود 1500 برگ تکثیر کرد.
یک ماه پس از تکثیر و توزیع این اعلامیه، «محمدعلی هاشم بیک» بار دیگر نزد لاجوردی آمد و اعلامیهای را برای چاپ به او داد. این اعلامیه، با عنوان «پیروز باد نهضت انقلابی خلقهای فلسطین» سیاستهای رژیم در قبال اسرائیل را افشا میکرد.
لشکری همچنین به لاجوردی گفت که او و دوستانش قصد دارند در روز مسابقه فوتبال بین دو تیم از ایران و اسرائیل، علاوه بر پخش اعلامیه، به شرکت هواپیمایی اسرائیل با نام «اِل عال» حمله و شیشههای آنجا را خرد کنند. لاجوردی توصیه کرد برای حمله به «ال عال» از شیشههای آتشزا نیز استفاده شود.
برای تکثیر اعلامیه با استنسیل دستی که لاجوردی در آن مهارت داشت، به منزل احمد کروبی که از دوستان لشکری بود رفتند ولی به خاطر خرابی جوهر، آن روز موفق به تکثیر اعلامیه نشدند. کمی بعد عبدالمجید معادیخواه دستگاه پلی کپیاش را به منزل لاجوردی منتقل کرد و اعلامیهها چاپ و تکثیر شد.
21 فروردین 49 و در روز مسابقه، طبق برنامه قبلی، اعلامیه حمایت از مردم فلسطین بین مردم پخش شد و شرکت هواپیمایی «ال عال» هم با مواد آتشزا مورد حمله قرار گرفت؛ اما کمی بعد ساواک با گزارش یکی از اعضای نفوذی خود در دانشکده اقتصاد، توانست اعضای گروه را شناسایی و دستگیر کند.
لشکری در بازجوییهای ساواک اظهار کرد که برای چاپ و تکثیر اعلامیه با لاجوردی تماش گرفته و او استفاده از شیشههای آتشزا را برای حمله به «ال عال» توصیه کرده و 5 عدد جزوه پلیکپی شده ولایت فقیه امام خمینی را نیز از لاجوردی تحویل گرفته است.
بنابراین در تاریخ 23 اردیبهشت 49 منزل لاجوردی بازرسی و خودش نیز بازداشت شد.
اتهام لاجوردی این بار سنگین بود. او به اتهام تکثیر اعلامیههای مختلف علیه رژیم و تکثیر و توزیع جزوه «ولایت فقیه» بازداشت شد.
ساواک انتظار داشت با اطلاعاتی که از لاجوردی به دست میآورد سردستههای مخالفان رژیم را شناسایی کند اما او در بازجویی اول، اختلال حواس را بهانه کرد و به سوالهای مربوط به فعالیتهای سیاسی خود در سالهای قبل پاسخ نداد.
او حتی درمورد اقدامات سابق خود در هیات موتلفه نیز توضیحی نداد و در مقابل فشار بازجوها میگفت: «به خاطر شکنجههای گذشته، حافظهاش آسیب دیده و فقط همین مقدار به خاطر میآورد که جلسه تفسیر قرآن داشته و تعدادی از اعلامیههای امام را توزیع کرده است.»
لاجوردی مدام طفره میرفت و انکار میکرد. ماموران ساواک به شیوه معمول شکنجه روی آوردند. زدن کابل و شلاق بر پاها، بدن و روی زخمها، سوزاندن و شوک برقی، آویزان کردن، دستبند قپانی و امثال اینها شکنجههای عادی محسوب میشد اما شکنجههای شدیدتر مانند شکستن کمر، ضربهزدن به پرده گوش، کم کردن بینایی چشم و فشار بر رباط های پا هم نتوانست لاجوردی را به اعتراف وادار کند.
گاهی سرنیزهها را طوری در اطراف سر او قرار میدادند که کوچکترین لغزش منجر به زخمهای مهلک میشد و او 48 ساعت تمام، بدون حرکت میان سرنیزهها میایستاد.
مقاومت زیر سختترین و غیرانسانیترین شکنجههای ساواک، لاجوردی را به «مرد پولادین» در زندانها شهره ساخت.
ساواک در تحلیل بازجویی خود در این فقره بازداشت لاجوردی چنین مینویسد:
«اسدالله لاجوردی که اصولا فرد ناراحت و آشوبگری بوده و سوابق قبلی او موید این امر است، طی مدتی که در زندان به سر برده، به اصطلاح آبدیدهتر شده و نسبت به افکار قبلی خود راسختر گشته است و پس از آزادی از زندان، جسورانهتر از قبل، دست به فعالیتهای خلاف قانون زده و با تحریک عدهای از جوانان و در اختیارگذاردن وسایل و امکانات، درصدد ایجاد بلوا و آشوب در مملکت بوده و سماجت او در انکار حقایق، معرف افکار انحرافی و عملیات ضد مملکتی او میباشد. اینک که پرونده اتهامی مشارالیه تکمیل گردید، در صورت تصویب جهت هرگونه اقدام قانونی، به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی احاله گردد.» (یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید لاجوردی، ص 109)
این حکم در 18 خرداد 49 اجرا شد و ساواک دستورالعمل انتقال لاجوردی را به زندان شهربانی صادر کرد. در دی ماه همان سال، دادگاه ارتش برای رسیدگی به وضع 14 نفر از متهمان آشوب مسابقه فوتبال ایران و اسرائیل تشکیل جلسه داد و لاجوردی به 4 سال حبس محکوم شد.
سید اسدالله در زندان هم از مبارزه دست برنداشت. هنوز مدت زیادی از محکومیت او نگذشته بود که گزارشهای پی در پی از اقدامات لاجوردی مبنی بر «ایجاد بینظمی در زندان»، «اغوا و اغفال کردن سایر زندانیان»، «تحریک افکار آنان» و ایجاد «تشنج و ناراحتی در زندان» داده شد. مقامات زندان تقاضای تبعید را مطرح کردند و خواهان انتقال لاجوردی به زندانی دیگر شدند.
ساواک پس از دو ماه موافقت کرد و در تاریخ 24 آبان 51 لاجوردی برای گذراندن ادامه محکومیت خود، به زندان مشهد منتقل شد.
* همزیستی با دشمنان آینده
برجستهترین رویداد این دوره از حبس لاجوردی، مواجهه او با افراد وابسته به «سازمان مجاهدین خلق» بود.
لاجوردی در سال 51 با اعضای سازمان مجاهدین ارتباط برقرار کرد اما خیلی زود متوجه انحراف در افکار و اندیشه های آنان شد.
در این زمان اگر چه عدهای از مجاهدین به مارکسیسم گرویده بودند، اما به دستور سازمان، تغییر مواضع خود را اعلام نکرده و کماکان رفتار مذهبی از خود نشان میدادند.
لاجوردی که در ابتدا میخواست با بحث و گفتگو آنها را متوجه حقایق اسلام و کفر کمونیستی کند، بعد از مدتی دریافت که این افراد عناد دارند و بیاطلاع و ناآگاه نیستند.
شاید بتوان گفت که پس از امام خمینی، نخستین کسی که به وجود التقاط در افکار و عقاید منافقین پی برد، اسدالله لاجوردی بود.
درسال 1351 یکی از اعضای سازمان به نام «حسین روحانی» که اطلاعات دینی زیادی داشت، ماموریت یافت تا با امام خمینی در نجف ملاقات کند و ضمن ارائه توضیحاتی درباره سازمان، از ایشان تاییدیه بگیرد.
وی به نجف اعزام شد و حدود یک ماه، روزانه یک ساعت به دیدار امام میرفت. بعد از این جلسات، امام فرمودند پشتیبانی من از این گروه نیاز به شناخت بیشتر از اعتقادات دینی و خط فکری و برنامه درازمدت آنها دارد و در این باره باید از علما و روحانیون آگاه تحقیق کنم.
ایشان بعدها نیز درباره این ملاقات فرمودند: من از مجموعه اظهارات و نوشتههایش به این نتیجه رسیدم که این جمعیت به اسلام اعتقاد ندارد؛ لیکن چون میدانند که در کشوری مانند ایران که بیش از هزار سال است اسلام در رگ و پی این ملت ریشه دوانیده است، است، جز با نام اسلام نمیتوان پیشرفت کرد. اسلام را ملعبه کردهاند و بالای نوشتههای خود نام خدا را میگذارند؛ لیکن ذیل آن، همان حرفها و یافتههای مارکسیستها و مادیون است. (بررسی تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ، ص 651)
لاجوردی در زندان تمام سعی خود را معطوف این کرد تا سایر زندانیان را از گرایش به سازمان باز دارد و سازمان نیز تلاش میکرد جو زندان را به نفع خود نگه داشته و نیروهای تازه وارد را جذب کند.
منافقین در برخورد با افشاگریهای لاجوردی تلاش کردند او را منزوی کنند و اجازه نمیدادند زندانیان با او صحبت کنند و او را بایکوت کردند.
بعد از تبعید لاجوردی، حبیب الله عسکراولادی و ابوالفضل حیدری نیز به زندان مشهد منتقل شدند و لاجوردی آنها را در جریان انحراف سازمان قرار داد.
آنها از سران سازمان مجاهدین در زندان خواستند تا جزواتشان را برای مطالعه در اختیار آنها قرار دهند ولی منافقین وجود چنین جزواتی را انکار کردند.
ابوالفضل حیدری با زیرکی از محل اختفای جزوات آگاه شد و به حقیقت سخنان لاجوردی پی برد.
از آن پس، لاجوردی و دوستانش از هرگونه تماس و ارتباط با منفاقین تبری جسته، حاضر به غذا خوردن با آنها نبودند و نانی را که آنها دست زده بودند نمیخوردند، حتی با جانماز آنها و یا روی مهر خیسشان نماز نمیخواندند.
لاجوردی دمپایی خود و یارانش را با بستن نخ، از آنها جدا کرده بود تا هر گروه برای استحمام و غیره از دمپایی خودشان استفاده کنند و دمپاییها توسط منافقین نجس نشود.
منافقین هم در مقابل برای اذیت و آزار، شبها نخ دمپاییها را قیچی میکردند؛ ولی لاجوردی بدون هیچگونه برخورد شدید یا فیزیکی دوباره دمپاییها را با نخ میبست. آنها که از نزدیک شاهد رفتار او با منافقین بودند، میگویند:
«رفتار ایشان (نسبت به منافقین) طوری بود که از آن هیچگونه ملاطفتی برداشت نمیشد و کاملا مشخص بود که خط قرمزی کشیده و بر سر مبانی اعتقادی خودش ایستاده است.» (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
* محکومیت 18 ساله
محکومیت 4 ساله لاجوردی در 30 فروردین 53 در زندان مشهد پایان یافت.
گزارش آزادی لاجوردی از زندان مشهد
ساواک می دانست که زندان تاثیری در روحیه مبارزه طلبی لاجوردی نخواهد گذاشت و طی دستوری اعلام کرده بود مراقبت کامل از اعمال و رفتار وی و خانوادهاش داشته باشند.
مراقبت از لاجوردی توسط ماموران ساواک همچنان ادامه داشت تا اینکه عزتالله شاهی (مطهری) در بازجوییهای ساواک اظهار کرد که پیغامی را به وسیله لاجوردی به حسین جنتی لاوانی رسانده است.
متن پیام این بود: «هرگونه فعالیتی که با من و صادق کاتوزیان داشتم، اعتراف شده، اگر دستگیر شد بیخود کتک نخورد.»
با اعتراف دستگیر شدگان، ساواک دستور داد به مدت 15 روز لاجوردی را تحت مراقبت شدید قرار دهند تا بتوانند به فعالیتها و نحوه تماس او با حسین جنتی پی ببرند، ولی با وجود تعقیب تمام وقت لاجوردی، ماموران نتوانستند فعالیتهای مخفیانه او را شناسایی کنند و برای بار دیگر او را دستگیر کردند.
محمد حسین جنتی فرزند احمد، متولد 1320 در شهرستان قم، در تاریخ 1349/10/21 به علت نشر و توزیع جزوه ملحقات توضیح المسائل امام خمینی (ره) دستگیر و به سه سال حبس تادیبی محکوم شد.
در سال 1352 به اتهام ارتباط با عزت الله شاهی و عضویت در سازمان مجاهدین، تحت تعقیب قرار گرفت و زندگی مخفی خود را آغاز کرد و در سال 1354/5/28 با اعترافات وحید افراخته دستگیر شد.
وی بعد از انقلاب در درگیریهای سازمان منافقین با نظام جمهوری اسلامی کشته شد.
لاجوردی در بازجوییهای اولیهاش، مانند همیشه منکر هر نوع فعالیت سیاسی شد و وانمود کرد از وقتی از زندان آزاد شده، هیچ فعالیت سیاسی نداشته است.
زمانی هم که متوجه شد ساواک از مساله رساندن پیغام عزتالله شاهی به حسین جنتی توسط او اطلاع دارد، عدم اعتراف به این ماجرا را به خراب شدن حافظهاش نسبت داد و باز هم به نداشتن فعالیت سیاسی اصرار کرد.
لاجوردی به بهانه خرابی حافظهاش،هم به عدم اعتراف خود در مورد حسین جنتی توجیه بخشید و هم بر سایر مبارزات خود سرپوش گذاشت. ساواک میدانست که مبارزات او تنها به رساندن پیغام یکی از زندانیان محدود نمیشود.
معرفی نامه لاجوردی به بهداری شهربانی جهت اختلال در دید چشم
لاجوردی با پیش کشیدن مساله فراموشی، حتی از قبول رساندن پیغام هم خودداری میکرد، چه رسد به اعتراف فعالیتهای دیگر اما جالب اینکه او در تمام بازجوییهایش یکبار هم دچار تناقض در گفتار نمیشد، که این خود حمایت از قدرت حافظهاش داشت.
جلسه دادگاه در تاریخ 5 شهریور 54 تشکیل شد و سید اسدالله لاجوردی به استناد دلایل زیر به 18 سال حبس درجه 2 محکوم شد.
1- اعترافها و اظهارات خود او در مراحل مختلف تحقیق
2- کشف کتب مضره از منزل او
3- اظهاراتش در جلسه رسمی دادگاه
4- گزارش ساواک
5- دو فقره محکومیت قبلی
در سال 1356 شاه تحت تاثیر عوامل خارجی و داخلی، مانند تز حقوق بشر کارتر، افکار عمومی جهان، نارضایتی عمومی و تلاش برای زمینهسازی انتقال قدرت به فرزند خود، درصدد ایجاد فضای باز سیاسی کنترل شده و محدود برآمد.
رژیم پهلوی در راستای اجرای این برنامه به آزادی زندانیان سیاسی مبادرت کرد که لاجوردی نیز در زمره آنان قرار گرفت، بنابراین با تبدیل حکم محکومیت لاجوردی از 18 سال به 3 سال و 6 ماه و 9 روز، او در تاریخ 27 مرداد 56 از زندان آزاد شد.
لاجوردی پس از آزادی به یارانش در جمعیت موتلفه پیوست و ارتباطات مجددا برقرار شد. این جمع در واقع مرکز مدیریت جریانهای سال 1356- 1357 بود و به ساماندهی نیروها و برقراری ارتباط منظم با امام خمینی (ره) در پاریس پرداخت.
در اوایل سال 1356 همزمان با فضای باز سیاسی، جامعه روحانیت مبارز تهران نیز به حجم فعالیتهای سیاسی- مذهبی خویش افزود. جلسات مخفیای که لاجوردی عضو آنها بود، از افراد زیر تشکیل میشد: شهیدان مطهری، بهشتی، باهنر، محلاتی، ربانی املشی، عراقی، کچویی، اسلامی، درخشان و آیات و حجج اسلام محمد یزدی، انواری، موحدی کرمانی، شرعی و آقایان عسکراولادی، شیبانی، شفیق، محسن لبافی و اسدالله بادامچیان.
لاجوردی پس از آزادی از زندان برای جراحی چشمش که زیر شکنجه به شدت آسیب دیده بود، به آمریکا رفت و قرنیه چشم خود را تعویض کرد.
دوران معالجه در آمریکا
او در طول اقامت چند هفتهای خود در آمریکا، ملاقاتهایی را با اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان ترتیب داد و سپس برای همراهی با امام که در پاریس به سر میبرد، همراه با حبیبالله عسکراولادی عازم پاریس شد.
آنها چند روز زودتر از بازگشت امام، به ایران آمدند. لاجوردی در کنار همرزمان و همسنگران خود، مدرسه رفاه را به عنوان پایگاهی برای تداوم مبارزات خود برگزیدند و مشغول برنامهریزی برای پیروزی انقلاب و استقبال از امام شد.
ادامه دارد…
ادعا امامت یا پیامبری ویا نعوذبالله خدایی در فرقه های ضاله اغلب به صورت مختلف هست گاهی مینویسند و استدلال میکنند گاهی با رفع نیاز مالی بندگان اطراف و مطیع خود اثبات میکنند .واقعا آن حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را باید قاب طلا گرفت برای مسئولین محترم دست به بیت المال دارند .فقرمنجر به جهل میشود.
وقتی یک فرد برای مشکلات مالی خانواده اش نمیخواهد دزدی کند ویا گناه کند و وام بانکی به او تعلق نگیرد چون ضامن ندارد یا پسر آقازاده نیست یک فرد کمک بلاعوض به او بکند این فرد فرشته نجات او میشود و مطیع او میشود و کم کم خانواده و دوستان و طایفه خودرا به دست و دلبازی او میرساند. وحتی اگر به ناموسش تجاوز شود باور نمیکند چون درجات عالی فرقه رسم و رسومی خاص دارد و راه برگشت ندارد متاسفانه کارهای رمالی و دعا و حتی معجزات مخصوص آنها طوری هست که زبان شکوه و سوال را میبندد.افراد تحصیل کرده و پولدار وقتی به دام آنها می افتند کارهایی دست میزنند که از ترس آبرو و اعتبار چنان دست به سینه هستند که نگو و نپرس هست . سیستم جاسوسی و زیر زبان فرزندان کشیدن گرفته تا داروهای خواب آور و تجاوز به ناموس آنها وحتی تلقین به زنان آنها که برای رضای خدا زن مجدد بگیر و دختران جوان را دیوانه میکنند و پسران رااسیر سرکرده فرقه میشوند. این فرقه بطور مستقیم از طرف وهابیون و انگلیس و صهیونیسم هدایت میشود و به شیعه و سنی بودن فرد فرق نمیگذارد . یک خانم از همین فرقه ازترس همسرش که با دریل به او حمله کرده بود بدون بلیط سوار قطار مشهد شد برای بقیه مسافرهای خانم تعریف میکرد که پدرش هم عضو فرقه هست ولی حرکاتش کنترل شده هست خودش و خانواده اش از اسماعیلیان بودند ولی همسرش درویش بود البته خانواده پدریش مشهدی بودند وبرای دخیل بستن به قصد زیارت امام رضاع میرفت . سفربه کربلا هرسال با بودجه سرکرده فرقه وکمک مالی او به اعضا البته کسی که جلسه در منزل وی باشد هزینه ای کمک میشود و مشکلات وی حل میشود فرد به ظاهر مسلمان ولی روش های عبادت و اذکارش طبق فرقه و دستور صاحب پولدار فرقه است که انگلیس رفته هستند البته بالا و پایین بودن رده ها بالقمه حرومی که از سرکرده توی گوشت و خون اعضا جاری میشود آنها را بمب متحرک و نسخ شده میکند
هرکاری از اعضای فرقه بعید نیست.
به همین دلیل مواظب فرزندان و همسران خود باشید چون جذب فرقه اگر شدند بدبختی برای مادر و همسرانشان هست.
زيارة فاطمة الزهراء عليها السلام :
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِّيَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِيـَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّة
?واسه بقیه هم بفرستید
تا همه سلام بدن به بانوی
دو عالم حضرت فاطمه زهرا
فرقه شناسی:
نام فرقه : نعمت اللهیه سلطانعلیشاهی گنابادی
تخلص فرقه : گنابادی
موسس فرقه : محمد سلطانعلیشاه
سال تاسیس : ۱۲۹۴ هجری قمری
قطب کنونی : نورعلی تابنده #مجذوبعلیشاه
محل مرکزی فعالیت: تهران خانقاه امیر سلیمانی
مهمترین مراکز جمعیتی : بخش بیدخت گناباد و بخش ششده فسا
?مهمترین منابع اقتصادی:
علاوه بر عشریه که از اتباع فرقه گرفته می شود این فرقه دارای شرکتهای اقتصادی و بنگاه های در آمدی هست که به برخی اشاره می شود:
الف:-صنایع شیر دامداران
ب:-صنایع کیک وکلوچه شکوهی(پچ پچ)
ج:-حدود ۶ چاپخانه و انتشاراتی مانند چاپ جنت بروجرد، حافظ شیراز ، انتشارات حقیقت تهران و…
?مهمترین خطرات سیاسی اجتماعی فرقه گنابادی :
✔️رشد سریع
✔️حرکت رسانه ای قوی
✔️داشتن نیروهای مخالف نظام وآماده ی درگیری
✔️نفوذ در دستگاه
?تشکیلات:
در راس فرقه قطب قرار دارد. بعد از قطب شیوخ فرقه هستند که در بسیاری از مناطق فعالند وبه عنوان شیخ نامیده می شوند.مهمترین شیوخ فرقه عبارتند از:
1-یوسف مردانی شیخ کرج
2-محجوبی شیخ ملایر
3-خواجه گراشی شیخ فارس و …
?توضیحات:
سلطان محمد بيچاره ( فامیل نامبرده ) گنابادی در سال 1294 اين فرقه را تاسیس کرد.
انحرافات عقیدتی وی باعث شد كه مرحوم آيت الله #آخوند#خراسانی (صاحب كفايه) وی را مرتد اعلام نمايد كه در سال ۱۳۲۷ هجری قمری توسط عده ای از شيعيان در بيدخت #گناباد در توالت خانه اش ، خفه شد و بعد از آن، #قطبيت در خاندان وی موروثی شد.
?فرقه نعمت اللهی گنابادی كه گسترده ترين شبكه #صوفی در ايران به شمار
می رود, همانگونه كه از نام آن معلوم است, نسبت طريقتی خود را به نعمت الله ولی (شاعر) می رسانند که بی شک از اهل سنت بود و #ادعای_خدایی داشت چنانچه در دیوان خود می گوید :
سيد زخودی خود فنا شد والله به خدا، كه خدائيم
سيد چه كنی راز نهان؟ فاش بگفتيم بی خود نگريستيم خدائيم خدائيم (ديوان ص ۴۳۲ )
?تفسیر بیان السعادة به سلطان محمد نسبت داده می شود لکن رجال شناس خبیر شیعه، مرحوم آقا بزرگ تهرانی كتاب شناس بزرگ معاصر در كتاب ارزشمند الذريعه مي نويسد:
برخی معتقدند اين تفسير مربوط به ملا سلطان است. اما نگاهی به اعراب اول آن نشان ديگری دارد. سپس می گويد:
?عين عبارات اين تفسير در رساله شيخ علی ابن احمد مهائمی كوكنی متولد سال 776 ومتوفی 835 مشهور به مخدوم علی مهائمی موجود است. همچنين الفاظ آن را سيد غلامعلی آزاد بلگرامی در كتابش سُبحۀ المرجان، تاليف سال 1177 آورده است. (الذريعه جلد 3 ص181.)
❌برخی از انحرافات این فرقه :
✖️1_تجسم صورت مرشد در عبادات.
✖️2 _عُشريه : اينها بر خلاف نصّ صريح قرآن به جای خمس عشريه را درست كرده اند كه به قطب يا نماينده وي داده مي شود.
✖️3_غُسل اسلام: شخص قبل از تشرف به محضر قطب باید غسل اسلام كند!
✖️4_ امام دانستن قطب (مهدویت نوعیه).
✖️5_سماع : گرچه امروزه اقطاب این فرقه سماع را جایز نمی دانند لکن اغلب اقطاب گذشته این فرقه از مروجین و افراط گرایان در موضوع سماع بوده اند .
✖️6_اعتقاد به وحدت شخصیه وجود و بی نیازی از عبادت هنگام فناء فی الله!
?سخنی در رابطه با قطب فعلی فرقه :
?نورعلی تابنده مشهور به #مجذوبعلیشاه در ۲۱ مهر ماه ۱۳۰۶ هجری شمسی متولد شد. وی تحصیلات قبل از دیپلم خود را دریکی از دبیرستان های تهران و پس از آن در سال ۱۳۲۷ رشته حقوق قضایی در دانشگاه تهران گذراند و سپس برای تكمیل تحصیلات خود به فرانسه عزیمت كرد.در سال ۱۳۳۶ پس از اتمام تحصیلات در رشته ادبیات فرانسه و اخذ دكترا در رشته حقوق به ایران بازگشت و پس از مدتی در دولت بازرگان در وزارت دادگستری ، وزارت ارشاد و سازمان حج سمت هایی کسب کرد. او فرزند محمد حسن تابنده #صالحعليشاه، قطب دراويش گنابادی است كه پس ازبرادرش سطان حسين ملقب به رضاعليشاه و پسر برادرش يعنی علی تابنده معروف به محبوب #عليشاه به عنوان #قطب سی و نهم #سلسله نعمت اللهی سلطانعليشاهی گنابادی رسيد. #نور_علی_تابنده، از سران نهضت آزادی و از #مخالفين سر سخت #نظام جمهوری اسلامی می باشد.
?نورعلی تابنده به دلیل #تحصن دراویش گنابادی در سوم اسفند سال ۱۳۸۷ مقابل مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان تهران، روز سوم اسفند را که همزمان با کودتای شاه و روز اول سلطنت پهلوی است به عنوان روز #درویش نامگذاری نمود. این تعیین روز خاص، یک برنامه #سیاسی به حساب می آید که در طول دوران تصوف بی سابقه بود است.
#ياعلى_با_سيدعلى✌️
سفرهای هرسال زیارت با اتوبوس و دسته جمعی از خاطرات کودکی ونوجوانی ماایرانی ها است.
متاسفانه با ورود ماشین های چینی و جدید و رانندگان خواب آلود تنها مسافرت با قطار میماند .
البته گرانی بلیط قطار بازم خودش سفرهارا کمتر و خانواده هارا محدود میکند.
متاسفانه از سال 88تا الان تصادف و جان دادن مسافران در مسیر اطراف مشهد تربت حیدریه و روستا های اطراف آن باعث شد مکان های دیدنی و طبیعت گردی بخصوص دیدن مناطق زیبای اطراف روستا ی چخماق که مردمی دلاور و وطن پرست دارند.بارها این مردمان دلاور برای وطن و خانواده خویش در برابر قاچاقچیان و تهاجمات از مرزهای ایران دفاع کردند.
<< 1 ... 10 11 12 ...13 ...14 15 16 ...17 ...18 19 20 ... 54 >>