جستجو

آمار بازدید یاسین

  • امروز: 420
  • دیروز: 146
  • 7 روز قبل: 923
  • 1 ماه قبل: 2415
  • کل بازدیدها: 90284
اردیبهشت 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

حدیث

حدیث موضوعی

ایران ما

من کالای ایرانی میخرم

تماس با من

تماس با ما
« سلطان شیمیایی سوریه کیست‌؟ چرا آمریکا از او حمایت میکند؟پروین اعتصامی 25 اسفند ماه »

لیلی ناتمام

1396/01/16

  03:49:00 ب.ظ, توسط یاسین  
موضوعات: یاسین

لیلی ناتمام

خدا گفت : زمین سردش است . چه کسی می تواند زمین را گرم کند ؟
لیلی گفت : من
خدا شعله ای به او داد . لیلی شعله را درون سینه اش گذاشت
سینه اش آتش گرفت.خدا لبخند زد. لیلی هم.خدا گفت شعله را خرج کن . زمینم را به آتش بکش.لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا کرد.
خدا حظ میکرد.لیلی می ترسید. می ترسید آتشش تمام شود.لیلی چیزی از خدا خواست خدا اجابت کرد.مجنون سر رسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد.آتش زبانه کشید. آتش ماند زمین خدا گرم شد.خدا گفت اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود.لیلی تشنه تر شد
لیلی گفت : امانتی ات زیادی داغ است.زیادی تند است.خاکستر لیلی هم دارد می سوزد ، امانتی ات را پس میگیری؟
خدا گفت : خاکسترت را دوست دارم،خاکسترت را پس میگیرم.لیلی گفت :کاش مادر می شدم،مجنون بچه اش را بغل می کرد.خدا گفت : مادری بهانه عشق است ،بهانه سوختن؛تو بی بهانه عاشقی ، تو بی بهانه می سوزی.لیلی گفت: دلم زندگی میخواهد ؛ ساده ، بی تاب ، بی تب.خدا گفت : اما من تب و تابم ، بی من میمیری …لیلی گفت : پایان قصه ام زیادی غم انگیز است ، مرگ من ، مرگ مجنون ، پایان قصه ام را عوض می ن کی؟
خدا گفت : پایان قصه ات اشک است . اشک دریاست ؛
دریا تشنگی است و من تشنگی ام ، تشنگی و آب . پایانی از این قشنگ تر بلدی؟
لیلی گریه کرد . لیلی تشنه تر شد .
لیلی ناتمام دختران سرزمین من است
عرفان نظر آهاری


فرم در حال بارگذاری ...