موبایلم رو خیلی سریع چک کردم تا حدیث کسا رو شروع کنم ضحا از زیر پتو سرش را بیرون آورد و گفت :مامان جان امشب یادت باشه قصه بگویی!یک لحظه یک فکر به ذهنم خطور کرد.قسمت ترجمه را زدم و با کمی مکث شروع کردم دخترهای گلم یک قصه خوب پیدا کردم بنام خدای مهربون…
بیشتر »